- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چند از شرم تو باشد در نقاب رخ بپوشان تا برآید آفتاب
2 بر سر هر عضو من دردت نهاد نقطه داغی نشان انتخاب
3 تا در آب افتاده عکس عارضت می نیاسودست موج از اضطراب
4 بر بیاض دیده از خون جگر می نویسم خط بیزاری خواب
5 می کند هر شام در تحت الثری خاک از رشک تو بر سر آفتاب
6 دسته گل تحفه می آرد نسیم تا برد از سینه ام بوی کباب
7 شب کلیم از دیده می بارد سرشک روز از منزل برون می ریزد آب