- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
تنی چند از روندگان متفق سیاحت بودند و شریک رنج و راحت. خواستم تا مرافقت کنم موافقت نکردند. گفتم: این از کرم اخلاق بزرگان بدیع است روی از مصاحبت مسکینان تافتن و فایده و برکت دریغ داشتن، که من در نفس خویش این قدرت و سرعت میشناسم که در خدمت مردان یار شاطر باشم نه بار خاطر. ,
2 اِنْ لمْ اَکُن راکِب المواشی اَسعی لَکم حامِلَ الغواشی
یکی زآن میان گفت: از این سخن که شنیدی دل تنگ مدار که در این روزها دزدی -به صورت درویشان برآمده- خود را در سلک صحبت ما منتظم کرد. ,
4 چه دانند مردم که در خانه کیست نویسنده داند که در نامه چیست
و از آنجا که سلامت حال درویشان است گمان فضولش نبردند و به یاری قبولش کردند. ,
6 صورت حال عارفان دلق است این قدر بس چو روی در خلق است
7 در عمل کوش و هرچه خواهی پوش تاج بر سر نه و عَلَم بر دوش
8 ترک دنیا و شهوت است و هوس پارسایی، نه ترک جامه و بس
9 در قژاکند مرد باید بود بر مخنث سلاح جنگ چه سود
روزی تا به شب رفته بودیم و شبانگه به پای حصار خفته که دزد بی توفیق ابریق رفیق برداشت که به طهارت میرود و به غارت میرفت. ,
11 پارسا بین که خرقه در بر کرد جامه کعبه را جل خر کرد
چندان که از نظر درویشان غایب شد به برجی بر رفت و درجی بدزدید. تا روز روشن شد آن تاریک، مبلغی راه رفته بود و رفیقان بی گناه خفته. بامدادان همه را به قلعه در آوردند و بزدند و به زندان کردند. از آن تاریخ ترک صحبت گفتیم و طریق عزلت گرفتیم. ,
والسَّلامَةُ فی الوَحْده ,
14 چو از قومی یکی بی دانشی کرد نه کِه را منزلت مانَد نه مِه را
15 شنیدستی که گاوی در علف خوار بیالاید همه گاوان ده را
گفتم: سپاس و منت خدای را عزوجل که از برکت درویشان محروم نماندم گر چه به صورت از صحبت وحید افتادم. بدین حکایت که گفتی مستفید گشتم و امثال مرا همه عمر این نصیحت به کار آید. ,
17 به یک ناتراشیده در مجلسی برنجد دل هوشمندان بسی
18 اگر برکهای پر کنند از گلاب سگی در وی افتد کند منجلاب