1 چند غفلت صید ایمانم کند کافری کو تا مسلمانم کند
2 بر نخواهم داشت چشم از چشم او گر ز مژگان تیر بارانم کند
3 رفته ام از کوی رسوایی اسیر شوق می ترسم پشیمانم کند
1 سرمه حیرتش اکسیر نگاه است مرا سایه گل به نظر چشم سیاه است مرا
2 بسکه گشتم به چمن محو خرام تو چو آب سبزه هر لب جو طرف کلاه است مرا
1 دل را بسوز و درد نهان را دوا طلب چون شعله از گداختگی توتیا طلب
2 وحشت طراز نرگس مستش بهانه جوست بیگانه شو از او نگه آشنا طلب
1 گردش چشم تغافل ساغر لبریز ما اشک گلگون است در راه طلب شبدیز ما
2 در شهادت رگ برآورده است هر مویی زتن نشتری دارد ز هر مژگان به کف خونریز ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به