چندیست فلک را سر بیداد از سحاب اصفهانی غزل 173

1 چندیست فلک را سر بیداد نباشد داند که تو را حاجت امداد نباشد

2 از ساحت گلزار کس این فیض نیابد این منزل خوش خانه ی صیاد نباشد

3 معمورتر از مملکت عشق ندیدم با آن که در او خانه ی آباد نباشد

4 بردار زرخ پرده چرا صنع خدایی بی پرده از آن حسن خداداد نباشد

5 در معرض پرسش چو بر آرند به حشرم جز عشق توام حرف دگر یاد نباشد

6 از رشک کسی خاطر ناشاد ندارم دانم که از او هیچ دلی شاد نباشد

7 باشد به درداور فریاد رسش را آن به که (سحاب) از تو به فریاد نباشد

8 خاقان جهان فتحعلی شاه که هرگز از دام بلا خصم وی آزاد نباشد