- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چند به دل فرو خورم این تف سینه تاب را در ته دوزخ افکنم جان پر اضطراب را
2 تافته عشق دوزخی ز اهل نصیحت اندرو بر من و دل گماشته سد ملک عذاب را
3 شوق ، به تازیانه گر دست بدین نمط زند زود سبک عنان کند صبر گران رکاب را
4 آنکه خدنگ نیمکش میخورم از تغافلش کاش تمام کش کند نیمکش عتاب را
5 خیل خیال کیست این کز در چشمخانهها میکشد اینچنین برون خلوتیان خواب را
6 میجهد آهم از درون پاس جمال دار، هان صرصر ما نگون کند مشعل آفتاب را
7 وحشی و اشک حسرت و تف هوای بادیه آب ز چشم تر بود ره سپر سراب را