چند به دل فرو خورم این تف سینه از وحشی بافقی غزل 4

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

چند به دل فرو خورم این تف سینه تاب را

1 چند به دل فرو خورم این تف سینه تاب را در ته دوزخ افکنم جان پر اضطراب را

2 تافته عشق دوزخی ز اهل نصیحت اندرو بر من و دل گماشته سد ملک عذاب را

3 شوق ، به تازیانه گر دست بدین نمط زند زود سبک عنان کند صبر گران رکاب را

4 آنکه خدنگ نیمکش می‌خورم از تغافلش کاش تمام کش کند نیمکش عتاب را

5 خیل خیال کیست این کز در چشمخانه‌ها می‌کشد اینچنین برون خلوتیان خواب را

6 می‌جهد آهم از درون پاس جمال دار، هان صرصر ما نگون کند مشعل آفتاب را

7 وحشی و اشک حسرت و تف هوای بادیه آب ز چشم تر بود ره سپر سراب را

عکس نوشته
کامنت
comment