- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چند بیهوده دلا اینهمه افغان از من رخ ز من اشک ز من دیدۀ گریان از من
2 آنشد ایخواجه که از جانرود پای شکیب کانزمان دست زمن بود و گریبان از من
3 عاقلان با همه شوریده دلی حیرانم کز چه طفلان سرشکند هراسان از من
4 خواستم پیش تو گویم غم دل ترسیدم شود آنزلف گرهگیر پریشان از من
5 که شبیخون زده بر کشور دل باز که چشم میبرد گوهر ناسفته بدامان از من
6 ضعفم از پای درآورد بنال ایدل زار بلکه بیزار شود شحنۀ زندان از من