1 یک قطره ز آب گرم و یک ذره وفا در چشم و دلت خدای داناست که نیست
1 در کاروان نواخت درای آهنگ شب برکشید پرده نیلی رنگ
2 عوا دلیل ره شد تا شعری سازد درون خیمه شب آهنگ
1 مرا بخانه درون کودکی بسن دو سال بود خجسته و فرخ رخ و بدیع جمال
2 دو هفته ماهی کاندر دو سالگی او را ز روی و ابرو باشد دو بدر با دو هلال
1 از این مقدمه ز آن پس که یافت آگاهی جناب نزهت افندی ستوده شهبندر
2 خجسته رادی والا بدانش و بخرد ستوده مردی یکتا بمایه و بهنر