- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سگی شکایت ایام بر کسی میکرد نبینیام که چه برگشته حال و مسکینم
2 نه آشیانه چو مرغان نه غله چون موران قناعتم صفت و بردباری آیینم
3 هزار سنگ پریشان به یک نگه بخورم که اوفتاده نبینی بر ابروان چینم
4 که در ریاضت و خلوت مقام من دارد؟ که جامه خواب کلوخست و سنگ بالینم
5 به لقمهای که تناول کنم ز دست کسی رواست گر بزند بعد از آن به زوبینم
6 گرم دهند خورم ورنه میروم آزاد نه همچو آدمیان خشمناک بنشینم
7 چو گربه درنربایم ز دست مردم چیز ور اوفتاده بود ریزه ریزه برچینم
8 مرا نه برگ زمستان نه عیش تابستان کفایتست همین پوستین پارینم
9 به جای من که نشیند که در مقام رضا برابر است گلستان و تل سرگینم
10 مرا که سیرت ازین جنس و خوی ازین صفتست چه کردهام که سزاوار سنگ و نفرینم؟
11 جواب داد کزین بیش نعت خویش مگوی که خیره گشت ز صفت زبان تحسینم
12 همین دو خصلت ملعون کفایتست تو را غریب دشمن و مردارخوار میبینم