1 جهانی تیره تر با آفتابی صواب او سراپا نا صوابی
2 ندانم تا کجا ویرانه ئی را دهی از خون آدم رنگ و آبی
1 بود معماری ز اقلیم خجند در فن تعمیر نام او بلند
2 ساخت آن صنعت گر فرهاد زاد مسجدی از حکم سلطان مراد
1 مسلم اول شه مردان علی عشق را سرمایه ی ایمان علی
2 از ولای دودمانش زنده ام در جهان مثل گهر تابنده ام
1 ز پیوند تن و جانم چه پرسی به دام چند و چون در می نیایم
2 دم آشفته ام در پیچ و تابم چو از آغوش نی خیزم نوایم
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران