ساختی از عین خود غیری که عالم از شمس مغربی غزل 59

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

ساختی از عین خود غیری که عالم این بود

1 ساختی از عین خود غیری که عالم این بود نقشی آوردی پدید از خود که آدم این بود

2 هر زمان آری برون از خویشتن نقشی دگر یعنی از دریای ما موج دمادم این بود

3 هستی خود را نمودی در لباس مختلف یعنی آنچه عالمش خوانند و آدم این بود

4 برنگین خاتم دل گشت نامت منقّش دل ترا چون خاتم آمد نقش خاتم این بود

5 جامع ذات و صفات عالم و آدم بکل احمد آمد یعنی این مجموع عالم این بود

6 اسم اعظم را جز این مظهر نباشد در جهان بگذر از مظهر که عین اسم اعظم این بود

7 فاتح باب شفاعت خاتم ختم رسل آنکه فتح و ختم شد او را مسلّم این بود

8 آخر سابق که نحن الاحزون السابقون آنکه در گل آمد و بر گل مقدم این بود

عکس نوشته
کامنت
comment