1 ای عارضه تو عمر کاه همه کس شام المت روز سیاه همه کس
2 تا درد ترا پیش مسیحا گویند دوشینه بچرخ رفت آه همه کس
1 رفتن ز درت کار من دل نگران نیست گر کشته شوم خونم از آن کوی روان نیست
2 با تیر بلا چون هدفم روی گشاده گر کوه شود درد غم عشق گران نیست
1 دنبال اشک افتاده ام جویم دل آزرده را از خون توان برداشت پی نخجیر پیکان خورده را
2 با این رخ افروخته هر جا خرامان بگذری از باد دامن می کنی روشن چراغ مرده را
1 از آن چشمی که میداند زبان بیزبانی را نکویان یاد میگیرند طرز نکتهدانی را
2 به نزد آنکه باشد تنگدل از دست کوتاهی درازی عیب میباشد قبای زندگانی را