- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای بسته دل اندر خوان طمع وی خسته تن از پیکان طمع
2 ای مرغ دلت پیوسته کباب از نائرۀ سوزان طمع
3 فریاد که آب رخت را ریخت بر خاک مذلت، نان طمع
4 حیف است یوسف طبع عزیز در بند و غل زندان طمع
5 از گنج قناعت بی خبری ای دل که شدی ویران طمع
6 یا آنکه بنه دندان به جگر یا آنکه بکش دندان طمع
7 یا گوش بهر بد و نیک بده یا آنکه به بند زبان طمع
8 بر حالت مفتقرت جانا رحمی کن و بستان جان طمع