1 ای طفل که دفع مگس از خود نتوانی هر چند که بالغ شدی آخر تو آنی
2 شکرانهٔ زور آوری روز جوانی آنست که قدر پدر پیر بدانی
1 متقلب درون جامه ناز چه خبر دارد از شبان دراز
2 عاقل انجام عشق میبیند تا هم اول نمیکند آغاز
1 کتاب از دست دادن سست راییست که اغلب خوی مردم بیوفاییست
2 گرو بستان نه پایندان و سوگند که پایندان نباشد همچو پابند
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم