-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کو فرصتی که شکوه ندانسته سر کنم جان را کنم نثار و سخن مختصر کنم
2 خوی صبا گرفته دلم از هوای دام کو آشیان کجاست که زیر و زبر کنم
3 یک مو نمانده بر تن من بی خیال دوست شمشیر اگر کشد به چه رو ترک سر کنم
4 بینا دلی کجاست که در بزم او چو شمع گاهی ز جیب تیره دلی سر به در کنم
5 در حیرتم که با نظر تنگ روزگار گر خاک راه خلق شوم چون به سرکنم
6 کو طاقتی که از سرکویت چو بگذرم غافل کنم تو را و به سویت نظر کنم
7 آیینه داغ می شود از رشک من اسیر روشن ز خط او چو سواد نظر کنم