کاروانی در زمین یونان از سعدی شیرازی گلستان 19

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

کاروانی در زمین یونان بزدند و نعمت بی قیاس ببردند.

کاروانی در زمین یونان بزدند و نعمت بی قیاس ببردند. ,

بازرگانان گریه و زاری کردند و خدا و پیمبر شفیع آوردند و فایده نبود: ,

3 چو پیروز شد دزد تیره روان چه غم دارد از گریه کاروان

لقمان حکیم اندر آن کاروان بود. ,

یکی گفتش از کاروانیان: مگر اینان را نصیحتی کنی و موعظه‌ای گویی تا طرفی از مال ما دست بدارند که دریغ باشد چندین نعمت که ضایع شود. ,

گفت: دریغ کلمه حکمت با ایشان گفتن: ,

7 آهنی را که موریانه بخورد نتوان برد از او به صیقل زنگ

8 با سیه دل چه سود گفتن وعظ نرود میخ آهنین در سنگ

همانا که جرم از طرف ماست: ,

10 به روزگار سلامت شکستگان دریاب که جبر خاطر مسکین بلا بگرداند

11 چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی بده وگرنه ستمگر به زور بستاند

عکس نوشته
کامنت
comment