-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یاد داری چه شبی بود ؟
2 باد گرم نفس من
3 ساقه ی بازوی شفاف ترا می آزرد ؟
4 و اندکی آنسوتر
5 جوی اندام تو در کوچه ی تاریک
6 ماهی چشم مرا می برد ؟
7 یاد داری چه شبی بود ؟
8 غرق آن بستر شبنم زده پشت بام
9 هوش بسپرده به رویای کبوتر های بقعه ی دور
10 خیره در آبی ژرف بی درد ؟
11 و آن طرف دور از ما در حاشیه ی جنگل شب
12 یاد داری چه هراس انگیز
13 گرگ خاکستری ابری
14 کشته ی میش سفید ماه را می خورد ؟
15 یاد داری چه شبی بود ؟
16 منوچهر آتشی
17 خوابیده ای کنار من
18 آرام مثل خواب
19 خواب کدام خوب ترا می برد چنین
20 مثل گلی سفید شناور به روی آب ؟
21 در پشت پلک های تو باغی ست
22 می بینم
23 باغی پر از پرنده و پرواز و جست و خیز
24 در پشت سینه تو دلی می تپد به شور
25 می شنوم
26 نزدیک کرده با تو هر آرزوی دور
27 پیش تو باز کرده هر بسته عزیز
28 رگ های آبی تو در متن مات پوست
29 دنباله های نازک اندیشه دل است
30 در نوک پنجه های تو نبضان تند خون
31 در گوش کودکی که هنوز
32 پر جست و خیز ماهی نازاب خون تست
33 تکبیر زندگی کیست
34 خوابیده ای کنار من آرام مثل خواب
35 خواب تو باغ خاطره ها و خیال هاست
36 می دانم
37 اما بگو
38 آب کدام خوب ترا می برد چنین
39 مثل گلی سفید شناور به شط خواب ؟
40 منوچهر آتشی
41 یک روز
42 در دشت صبحگاهی پندارت
43 از جاده یی که در نفس مه نهفته است
44 چون عاشقان عهد کهن
45 با اسب بور خسته می آیم من
46 در بامدادهای بخار آلود
47 در عصرهای خلوت بارانی
48 پا تا به سر دو چشم درشت و سیاه
49 تو گوش با طنین سم مرکب منی
50 من چون عاشقان عهد کهن
51 با اسب پای پنجره می مانم
52 بر پنجه های نرم تو لب می نهم به شوق
53 و آنگاه
54 همراه با تپیدن قلب نجیب تو
55 از جاده های در دل مه پنهان
56 می رانم
57 (اشعار منوچهر آتشی)
58 کنون رؤیای ما باغی است
59 بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش بو
60 سر هر شاخه اش گلبرگ های نازک لبخند
61 به ساق هر درختش یادگاری ها
62 و با هر یادگاری نقش یک سوگند
63 کنون رؤیای ما باغی است
64 زمین اما فراوان دارد اینسان باغ
65 که برگ هر درختش صدمه ی دیدارها برده است
66 که ساق هر درختش نشتر سوگند ها خورده است
67 که آن سوگند ها را نیز
68 همان نشتر که بر آن کنده حک کرده است
69 کنون رویای ما باغی است
70 بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش ، لیک
71 بیا رسم قدیم یادگاری را براندازیم
72 و دل را خوش نداریم از خراش ساقه ای میرا
73 بیا تا یادگار عشق آتش ریشه ی خود را
74 به سنگ سرخ دل با خنجر پیوند بتراشیم
75 که باران فریبش نسترد هرگز
76 که توفان زمانش نفکند از پا
77 که باشد ریشه ی پیمان ما در سینه ی ما زنده تا باشیم
78 منوچهر آتشی
79 آید بهار و پیرهن بیشه نو شود
80 نوتر برآورد گل اگر ، ریشه نو شود
81 زیباست روی کاکل سبزت کلاه تو
82 زیباتر آن که در سرت ، اندیشه نو شود
83 ما را غم کهن به می کهنه بسپرید
84 به حال ما چه سود اگر ، شیشه نو شود
85 شبدیز ، رام خسرو و شیرین به کام او
86 بر فرق ما چه فرق اگر ، تیشه نو شود
87 جان میدهیم و ناز تو را باز میخریم
88 سودا همان کنیم اگر ، پیشه نو شود
89 منوچهر آتشی
90 پشت این خانه حکایت جاریست
91 نیست بی رهگذری ، کوچه خمار
92 هرزه مستی است برون رفته ز خویش
93 می کشاند تن خود بر دیوار
94 آنچنانست که گویی بر دوش
95 سایه اش می برد او را هر سو
96 نه تلاشی است به سنگین قدمش تا جایی
97 نه صدایی است از او
98 در خیالش که ندانم به کدامین قریه است
99 خانه ها سوخته اینک شاید
100 قصر ها ریخته شاید در شب
101 شاید از اوج یکی کوه بلند
102 بیرقش بال برابر گذران می ساید
103 دودش انگیخته می گردد با ریزش شب
104 دره می سازد هولش در پیش
105 مست و بیزار و خموش
106 می رود کفر اندیش
107 در کف پنجره ای نیست چراغ
108 که جهد در رگ گرمش هوسی
109 یا بخندد به فریبی موهوم
110 یا بخواند به تمنای کسی
111 می برد هر طرف این گمشده را
112 کوچه ی خالی و خاموش و سیاه
113 وای از این گردش بیهوده چو باد
114 آه از این کستی بی عربده آه
115 شهر خاموشان یغما زده است
116 کوچه ها را نچرد چشمی از پنجره ای
117 نامه ای را ندهد دستی پنهان به کسی
118 ساز شعری نگشاید گره از حنجره ای
119 یک دریچه نگشوده است به شب
120 تا اتاقی نفسی تازه کشد
121 تا نسیمی چو رسد از ره دشت
122 در ، ز خوابی خوش ، خمیازه کشد
123 پشت در پشت هم انداخته اند
124 خانه ها با هم قهرند افسوس
125 شب فروپاشد خاکستر صبح
126 بادها زنده ی شهرند افسوس
127 مست آواره به ویرانه ی صبح
128 پای دیواری افتاده به خواب
129 خون خشکیده به پیشانی اوست
130 با لبش مانده است اندیشه ی آب
131 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم غمناک
132 فراز همین شاخه های سوخته
133 کدام قناری گل در گلو
134 ندای این پرنده سرگردان را
135 پاسخ خواهد داد
136 به جنگلی از
137 کندههای کبریتی ؟
138 پرنده ای که در آغوش سوسن و نرگس
139 بیضه شکسته
140 چه می داند این صدای زخمی
141 از حنجره بلبلی
142 یا گلوی خراشیده بومی است ؟
143 و این گلوی چاک چاک از نوای زهر
144 میان خرمن نسرین و رازقی
145 چه بخواند
146 که برنیاشوبد آرامش باغ را ؟
147 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم
148 راز
149 بر همین شوره زار و
150 بس
151 خوشتر آنک بخوانم و بخوانم
152 سنگ بر شانه و دلرها
153 واپس نمی نگرم
154 که چه بوده است
155 به پیش نمی نگرم که چه مانده ست
156 می روم و می خوانم
157 و
158 نومیدی خود را
159 به دلشوره نیامده های دوردست غنا می بخشم
160 آن سوی این چکاد چکادهایی است
161 و نفرینیانی چون من
162 سنگ به شانه و آوازخوان فراز می روند
163 یا در نشیب تند
164 سر در پی کولبار نفرین
165 که اینک بازیچه ای شده است
166 هیاهوگر و رقصان
167 شتاب گرفته اند
168 مگر نه
169 آوازشان را می شنوم ؟
170 بکوشم و بلندتر بخوانم ترانه ام را
171 تا غلغله ارکستر عظیم هجاهامان
172 پژواک هول و هیاهو درافکند
173 کوهسار نفرت و نفرین را
174 تا دل در دل خدایان نماند
175 و رگ دررگشان فرو پیچید از غضب
176 واپس نمی نگرم
177 چرا که به ناگزیر باز می گردم
178 سر در
179 پی کولبار نفرینم
180 که اینک بازیچه ای است
181 پندارد بر آب و اثیر می راند
182 و لنگر به جزیره پریزادان می افکند
183 سرودگر جوان
184 که از انسان بریده است
185 و در سفینه علف و آه
186 پارو می
187 کشد
188 نخستین صفیر پاییزی
189 علف را می پژمرد
190 و پاروها را
191 که بال پروانه هاست
192 به باد می دهد
193 و تنها
194 می ماند در کفش
195 آه
196 بر ساعد شرقی ایوانت
197 نیلوفری کاشته ام
198 تا ناقوس بامدادان را بنوازد
199 و به ایوان که در آیی
200 با
201 خوابجامه ببینی
202 آفتاب
203 از شکاف کنده افرایی پیر جوشیده است
204 و خون درخت
205 تا پله های نخستین ایوانت
206 بالا خزیده است
207 بر ساعد غربی ایوانت
208 شقایقی رویانده ام
209 تا هر غروب که شاد بر می گردی از کوچه
210 به زانو درافتی ناگاه
211 و لبانت بلرزد
212 از
213 کلام بر نیامدنی
214 پنداری بر آب و اثیر می رانی
215 که رو برنمی گردانی
216 کناره گمشده را
217 و به هراس که می افتی
218 نمی بینی
219 سایه بلند پر انحنایی را
220 که دنبالت می کند
221 بر آب و به رویا
222 و توفان که برخیزد
223 از آرامجای آب
224 و پارو که به باد رود
225 مثل بال پروانه
226 و به ته رویا که فرو لغزاندت موج ناگهان
227 چشم بازکنی و ببینی بالای سرت
228 سایه را
229 که غمناک لبخند می زند
230 تا شفات بخشد کابوست را
231 روزگاری
232 انتهای جاده ای که به فراز می بردم
233 ابتدای جهان بود
234 بزغاله ای سبکخیز
235 بره ای سفید و سیاه که زنگوله بر علف می کشید و سر به
236 زیر می دوید
237 اسبی خمیده بر قصیل دیرمان
238 که سر بالا می کرد و گوش که می خماند
239 انگار به انتهای جهان نگران می شد
240 زنی جوان به جامه رنگین
241 جوانی با شانه های پهن برهنه
242 که به گندمزار برشته شناور بود
243 جهان ابتدایی چنان خرم و شیرین داشت
244 اما اسب
245 که به
246 انتهای جهان می نگریست
247 مرا به شعاع تیره ای
248 به دیاری ناشناخته فرو می لغزاند
249 که ناگزیری رفتن
250 چون معشوق دیوانه ای بر آستانه اش
251 در انتظارم بود
252 سوار بر شعاع نگاه اسب رفتم
253 تا به انتهای جهان برسم
254 تا به ابتدای شیرین آن فراز شوم
255 اینک باز می گردم از
256 انتهای تلخ جهان
257 و اشتیاق دیدن بزغاله
258 و اسب بور خمیده بر قصیل
259 و زن جوان به جامه رنگین روستا
260 دلهره امن را دوچندان کرده است
261 زنی جوان
262 به جامه جین آبی
263 سوار بر موتورسیکلت
264 به استقبالم می آید
265 نوه کوچکم است
266 و بر کناره راه سیمانی روستایی
267 اینک
268 پالایشگاه
269 دخترکی
270 گلهای رنگارنگ پلاستیکی می فروشد
271 ارکیده و گلایول و سوسن آری
272 و بولدوزری زرد آن سو تر
273 مانند ورزویی مست
274 سر زیر کنده های فرسوده کرده است و به رودخانه می اندازدشان
275 مردی جوان
276 نبیره ام
277 به لباس و کلاه خود ایمنی
278 پیش از سلام می
279 غرد
280 اول قرنطینه نیای بزرگ
281 از انتهای جهان
282 به ابتدای جهان بازگشته ام
283 نه بر شعاع نگاه اسب
284 نه در قرنطینه نبیره ام
285 جایی ایمن
286 نمی یابم
287 به ابتدای جهان
288 از کدام راه کوره توان رفت ای آسمان
289 به آبش می سپرم
290 این کودک شرور
291 که چشم بازنکرده
292 زبان گشاده است
293 به تحقیر قبیله سنگستان که ماییم
294 قبیله را بر من خواهد شوراند این
295 زبان دراز
296 و مرا نه که خود را
297 به کشتن خواهد داد
298 تا زبان بریده به عزلتی نشاندم سوگوار خویش
299 به آبش می سپارم
300 امید در نجاتش بندم
301 به ساحل دوری آن سوی جهان
302 شاید به تور ماهیگیری افتد
303 بی نوا و شریف
304 و صیادی چالاک بپرورد او را
305 شاید بر آستانه زنی
306 فروافتد
307 بزرگ تبار
308 و بی نطفه شوی
309 تا شگفتی آفرین شهزاده ای برانگیزد از او
310 طلسم شکن
311 و قلعه گشای دیو برده پریزادان
312 تا پاسدار رویای ناایمن دختران شود
313 عاقبتم به سوگ خویش خواهد نشاند
314 این کودک شرور
315 و به یاوه مردی دیگرگونم خواهد کرد
316 بهتر که به آبش بسپارم
317 تا به خاک
318 سه مشعل می سوزد
319 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
320 یکی بر مازه اژدهاوش کوه
321 شعله می وزاند
322 دو دیگر
323 به دره و دامنه
324 تا بادام
325 بنان سراسیمه شوند
326 یکی می سوزد
327 تا نزدیک نشود شغال گرسنه به خوابگاه
328 و به معده پر جوجه کباب شرکت
329 دو دیگر می سوزند
330 تا آهوان و تیهوها
331 به دره های دوردست بکوچند
332 تا شقایق و مرزنگوش بسوزند
333 تا وحش
334 ایمن نماند در حریم آبادانی
335 یکی می سوزد
336 تا
337 روستایی
338 هوای شیرین کردن نان جوین نکند
339 سه مشعل می سوزد
340 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
341 در روز می سوزند زیر خورشید سوزان
342 و به شب
343 در حوالی جنگل چراغهای نئون
344 سه مشعل
345 نمی سوزند تا چیزی دیده شود
346 بلکه می سوزند
347 تا چیزها دیده نشوند
348 سه
349 مشعل می سوزند
350 در دایره چراغان و آتش
351 تا ظلمات گرداگرد
352 ژرفتر گردد
353 و بازوهای کار و آفرینش
354 چون پروانه های سراسیمه
355 به جانب کانون نور
356 فراخوانده شوند
357 نوری
358 که ظلمت گرداگرد را
359 دامن می زند و ژرفتر می کند
360 روباهی از برکت رنگهای شگفت
361 طاووس پر شکوهی شده در گوشهای از این جهان ؟
362 طاووسی از برکت رنگ های دلارا
363 پا در خور دم یافته
364 در گوشه ای از این جهان ؟
365 مرا چه سود اما
366 که همان شتر صبور بارکشم
367 در وادی سراب ها و دروغ
368 و جز سایه دراز و بی قواره همیشه شلنگ انداز خود
369 تماشاگهی ندارم به سایه روشن صبح و غروب
370 بارم چه کو کنار چه زمرد
371 نه می بینمش نه می خواهم ببینمش
372 و نه احساسش می کنم
373 و سوارم
374 چه
375 امیری برنا و برومند
376 چه حرامی بدنهادی
377 می بینمش و می ستایمش
378 و می برمش بر پشت
379 اگر چه نمی شناسمش
380 چه آموخته ام از روزگار و کار جز این ؟
381 کینه پر آوازه ام ؟
382 یک بار در من بیدار شد
383 غریدم و کف به لب آوردن و هجوم بردم
384 امیر و حرامی هر دو
385 در معرض
386 صاعقه ام بودند
387 و سرانجام
388 آنکه جان بدر برد
389 حرامی بدنهاد بود
390 که اکنون
391 برگرده ام نشسته و می راندم
392 هر سو که خود بخواهد
393 زنم کرمجی بور زیبایی زاییده ؟
394 طاووسی پای در خور دم یافته
395 رئباهی از برکت رنگ ها
396 مرا چه سود اما
397 که بار سنگین
398 چه
399 شوکران چه زمرد
400 بارم
401 و حرامی نابکار سوارم است
402 دیگر سقراط و افعی را
403 از هم تمیز نمی دهم
404 و سراب را
405 به دنبال سایه بی قواره خود
406 می پیمایم
407 مدام
408 مدام
409 مدام
410 اگر به فراز نمی شتابم
411 مپندار که نمی یارمت رسیدن
412 امتناع من از صعود انکار تست
413 تحقیر می کنم بلندایت را
414 زیرا که حقیران تسخیرت می کنند
415 نخستین بیرق را
416 ناتوان ترینان برافراشتند
417 و بیرق ما
418 که سنگین ترین بود و سپیدترین
419 به خون برادرانم آغشته شد
420 به مکر ناجوانمردانه ناتوان ترینان
421 هفت برادر بودیم
422 نخستین را بر هزاره نخست
423 به زیر برف سرخ کفن کردم
424 و ششمین را از هزاره ششم
425 کوتوله ای
426 دشکیش
427 از شیفتگان بلندای تو
428 تا خود بلندتر بنماید
429 از پرتگاه مخوف به زیر افکند
430 هفتمین منم
431 که بیرق را به مغازه ای پنهان کرده ام
432 که لگدمال ناپاکان نشود
433 و خود انزوا گزیده کنارش
434 به پاسداریش
435 و انکار می کنم بلندایت را
436 اما
437 روزی
438 از پناهگاه
439 از هزاره هفتم
440 به بالا خواهم شتافت
441 تا چوبدست های کهنه آویز حقیران را
442 بر کنم و به باد سپارم
443 و بیرق سنگینم را
444 بر بلندای ناچیز تو برافرازم
445 پس آنگاه
446 تو بلندترین چکاد جهان خواهی بود
447 ه یمن بلندای بیرق من
448 ای زمین
449 (اشعار منوچهر آتشی)