-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه رفتهای
2 نه پیام آمدنی دادهای
3 خانه در تصرف بوی توست
4 تو نیستی و خانه در تصرف بوی توست
5 حس میکنم
6 تنهایی ستاره را
7 این همه ستارهی تنها ؟
8 یکی به یکی نمیگوید بیا
9 هر یک
10 از آسمانهی خویش
11 چونان چشم پرنده درخشان
12 از آشیانهی تاریک
13 حس میکنم
14 نیش ستاره را
15 در چشمم
16 طعم ستاره را
17 در دهانم
18 و طعم یک کهکشان تنهایی را
19 در جانم
20 کجای جهان بگذارمت
21 تا زیباتر شود آن جا ؟
22 بنویس میآیم
23 تا آشیانه به گام و به دست و سلام
24 آراسته شود
25 (اشعار منوچهر آتشی)
26 بر کنده ی تمام درختان جنگلی
27 نام ترا به ناخن برکندم
28 اکنون ترا تمام درختان
29 با نام می شناسند
30 نام ترا به گرده ی گور و گوزن
31 با ناخن پلنگان بنوشتم
32 اکنون ترا تمام پلنگان کوه ها
33 اکنون ترا تمام گوزنان زردموی
34 با نام می شناسند
35 دیگر
36 نام ترا تمام درختان
37 گاه بهار زمزمه خواهند کرد
38 و مرغ های خوشخوان
39 صبح بهار نام ترا
40 به جوجه های کوچک خود یاد خواهند داد
41 ای بی خیال مانده ز من، دوست
42 دیگر ترا زمین و زمان
43 از برکت جنون نجیب من
44 با نام می شناسند
45 ای آهوی رمنده ی صحرای خاطره
46 در واپسین غروب بهار
47 نام مرا به خاطر بسپار
48 منوچهر آتشی
49 فرصتی ای مرگ
50 تا برای آخرین بار
51 بربطم را بردارم
52 و در این کوچه های مرده
53 بنوازم و بخوانم به شور
54 دوشم آهنگی
55 به رویا
56 بر عاطفه نازل شده است
57 که به ضرب گام هایش
58 مرده را زنده تواند کرد
59 و دل های نومید را
60 در کاسه طنبوری
61 به زیر پنجره ها خواهد کشاند
62 از جگری یگانه با نهاد جهان
63 آوازی بر آید
64 که کور را بینا کند
65 تا ببیند ذات دهشت را
66 در جامه ها
67 و جان ها
68 که شنیده بود به رویای کورانه
69 و ندیده بود تا امروز
70 تا ببیند خود را
71 میان زخم ها و اهانت و ترحم
72 که لمس کرده بود و ندیده بود تا امروز
73 فرصتی ای مرگ
74 تا بربط دارم
75 و آخرین نوبت را
76 به کوچه ها بزنم
77 کورها را بینا
78 و بینایان را
79 دیوانه کنم
80 منوچهر آتشی
81 صدای تو
82 از سایه سوی نیستان می آید
83 و گل می دهد در هیاهوی باران
84 صدایت
85 یکی نرگس نوشکفته است
86 که از پشت رگبار می ایستد روبروی نگاهم
87 و عطری هوسناک بالا می آید در آهم
88 تو میگویی و لاله می روید از سنگ
89 تو می گویی و غنچه می جوشد از چوب
90 تو می گویی و تازه می روید از خشک
91 تو می گویی و زنده می خیزد از مرگ
92 صدای تو از سایه سار نیستان می آید
93 و گل می دهد از گل زخمی بعد رگبار
94 و در آب می ایستد روبروی نگاهم
95 صدای تو می بارد و زنده ام من
96 (اشعار منوچهر آتشی)
97 یاد داری چه شبی بود ؟
98 باد گرم نفس من
99 ساقه ی بازوی شفاف ترا می آزرد ؟
100 و اندکی آنسوتر
101 جوی اندام تو در کوچه ی تاریک
102 ماهی چشم مرا می برد ؟
103 یاد داری چه شبی بود ؟
104 غرق آن بستر شبنم زده پشت بام
105 هوش بسپرده به رویای کبوتر های بقعه ی دور
106 خیره در آبی ژرف بی درد ؟
107 و آن طرف دور از ما در حاشیه ی جنگل شب
108 یاد داری چه هراس انگیز
109 گرگ خاکستری ابری
110 کشته ی میش سفید ماه را می خورد ؟
111 یاد داری چه شبی بود ؟
112 منوچهر آتشی
113 خوابیده ای کنار من
114 آرام مثل خواب
115 خواب کدام خوب ترا می برد چنین
116 مثل گلی سفید شناور به روی آب ؟
117 در پشت پلک های تو باغی ست
118 می بینم
119 باغی پر از پرنده و پرواز و جست و خیز
120 در پشت سینه تو دلی می تپد به شور
121 می شنوم
122 نزدیک کرده با تو هر آرزوی دور
123 پیش تو باز کرده هر بسته عزیز
124 رگ های آبی تو در متن مات پوست
125 دنباله های نازک اندیشه دل است
126 در نوک پنجه های تو نبضان تند خون
127 در گوش کودکی که هنوز
128 پر جست و خیز ماهی نازاب خون تست
129 تکبیر زندگی کیست
130 خوابیده ای کنار من آرام مثل خواب
131 خواب تو باغ خاطره ها و خیال هاست
132 می دانم
133 اما بگو
134 آب کدام خوب ترا می برد چنین
135 مثل گلی سفید شناور به شط خواب ؟
136 منوچهر آتشی
137 یک روز
138 در دشت صبحگاهی پندارت
139 از جاده یی که در نفس مه نهفته است
140 چون عاشقان عهد کهن
141 با اسب بور خسته می آیم من
142 در بامدادهای بخار آلود
143 در عصرهای خلوت بارانی
144 پا تا به سر دو چشم درشت و سیاه
145 تو گوش با طنین سم مرکب منی
146 من چون عاشقان عهد کهن
147 با اسب پای پنجره می مانم
148 بر پنجه های نرم تو لب می نهم به شوق
149 و آنگاه
150 همراه با تپیدن قلب نجیب تو
151 از جاده های در دل مه پنهان
152 می رانم
153 (اشعار منوچهر آتشی)
154 کنون رؤیای ما باغی است
155 بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش بو
156 سر هر شاخه اش گلبرگ های نازک لبخند
157 به ساق هر درختش یادگاری ها
158 و با هر یادگاری نقش یک سوگند
159 کنون رؤیای ما باغی است
160 زمین اما فراوان دارد اینسان باغ
161 که برگ هر درختش صدمه ی دیدارها برده است
162 که ساق هر درختش نشتر سوگند ها خورده است
163 که آن سوگند ها را نیز
164 همان نشتر که بر آن کنده حک کرده است
165 کنون رویای ما باغی است
166 بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش ، لیک
167 بیا رسم قدیم یادگاری را براندازیم
168 و دل را خوش نداریم از خراش ساقه ای میرا
169 بیا تا یادگار عشق آتش ریشه ی خود را
170 به سنگ سرخ دل با خنجر پیوند بتراشیم
171 که باران فریبش نسترد هرگز
172 که توفان زمانش نفکند از پا
173 که باشد ریشه ی پیمان ما در سینه ی ما زنده تا باشیم
174 منوچهر آتشی
175 آید بهار و پیرهن بیشه نو شود
176 نوتر برآورد گل اگر ، ریشه نو شود
177 زیباست روی کاکل سبزت کلاه تو
178 زیباتر آن که در سرت ، اندیشه نو شود
179 ما را غم کهن به می کهنه بسپرید
180 به حال ما چه سود اگر ، شیشه نو شود
181 شبدیز ، رام خسرو و شیرین به کام او
182 بر فرق ما چه فرق اگر ، تیشه نو شود
183 جان میدهیم و ناز تو را باز میخریم
184 سودا همان کنیم اگر ، پیشه نو شود
185 منوچهر آتشی
186 پشت این خانه حکایت جاریست
187 نیست بی رهگذری ، کوچه خمار
188 هرزه مستی است برون رفته ز خویش
189 می کشاند تن خود بر دیوار
190 آنچنانست که گویی بر دوش
191 سایه اش می برد او را هر سو
192 نه تلاشی است به سنگین قدمش تا جایی
193 نه صدایی است از او
194 در خیالش که ندانم به کدامین قریه است
195 خانه ها سوخته اینک شاید
196 قصر ها ریخته شاید در شب
197 شاید از اوج یکی کوه بلند
198 بیرقش بال برابر گذران می ساید
199 دودش انگیخته می گردد با ریزش شب
200 دره می سازد هولش در پیش
201 مست و بیزار و خموش
202 می رود کفر اندیش
203 در کف پنجره ای نیست چراغ
204 که جهد در رگ گرمش هوسی
205 یا بخندد به فریبی موهوم
206 یا بخواند به تمنای کسی
207 می برد هر طرف این گمشده را
208 کوچه ی خالی و خاموش و سیاه
209 وای از این گردش بیهوده چو باد
210 آه از این کستی بی عربده آه
211 شهر خاموشان یغما زده است
212 کوچه ها را نچرد چشمی از پنجره ای
213 نامه ای را ندهد دستی پنهان به کسی
214 ساز شعری نگشاید گره از حنجره ای
215 یک دریچه نگشوده است به شب
216 تا اتاقی نفسی تازه کشد
217 تا نسیمی چو رسد از ره دشت
218 در ، ز خوابی خوش ، خمیازه کشد
219 پشت در پشت هم انداخته اند
220 خانه ها با هم قهرند افسوس
221 شب فروپاشد خاکستر صبح
222 بادها زنده ی شهرند افسوس
223 مست آواره به ویرانه ی صبح
224 پای دیواری افتاده به خواب
225 خون خشکیده به پیشانی اوست
226 با لبش مانده است اندیشه ی آب
227 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم غمناک
228 فراز همین شاخه های سوخته
229 کدام قناری گل در گلو
230 ندای این پرنده سرگردان را
231 پاسخ خواهد داد
232 به جنگلی از
233 کندههای کبریتی ؟
234 پرنده ای که در آغوش سوسن و نرگس
235 بیضه شکسته
236 چه می داند این صدای زخمی
237 از حنجره بلبلی
238 یا گلوی خراشیده بومی است ؟
239 و این گلوی چاک چاک از نوای زهر
240 میان خرمن نسرین و رازقی
241 چه بخواند
242 که برنیاشوبد آرامش باغ را ؟
243 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم
244 راز
245 بر همین شوره زار و
246 بس
247 خوشتر آنک بخوانم و بخوانم
248 سنگ بر شانه و دلرها
249 واپس نمی نگرم
250 که چه بوده است
251 به پیش نمی نگرم که چه مانده ست
252 می روم و می خوانم
253 و
254 نومیدی خود را
255 به دلشوره نیامده های دوردست غنا می بخشم
256 آن سوی این چکاد چکادهایی است
257 و نفرینیانی چون من
258 سنگ به شانه و آوازخوان فراز می روند
259 یا در نشیب تند
260 سر در پی کولبار نفرین
261 که اینک بازیچه ای شده است
262 هیاهوگر و رقصان
263 شتاب گرفته اند
264 مگر نه
265 آوازشان را می شنوم ؟
266 بکوشم و بلندتر بخوانم ترانه ام را
267 تا غلغله ارکستر عظیم هجاهامان
268 پژواک هول و هیاهو درافکند
269 کوهسار نفرت و نفرین را
270 تا دل در دل خدایان نماند
271 و رگ دررگشان فرو پیچید از غضب
272 واپس نمی نگرم
273 چرا که به ناگزیر باز می گردم
274 سر در
275 پی کولبار نفرینم
276 که اینک بازیچه ای است
277 پندارد بر آب و اثیر می راند
278 و لنگر به جزیره پریزادان می افکند
279 سرودگر جوان
280 که از انسان بریده است
281 و در سفینه علف و آه
282 پارو می
283 کشد
284 نخستین صفیر پاییزی
285 علف را می پژمرد
286 و پاروها را
287 که بال پروانه هاست
288 به باد می دهد
289 و تنها
290 می ماند در کفش
291 آه
292 بر ساعد شرقی ایوانت
293 نیلوفری کاشته ام
294 تا ناقوس بامدادان را بنوازد
295 و به ایوان که در آیی
296 با
297 خوابجامه ببینی
298 آفتاب
299 از شکاف کنده افرایی پیر جوشیده است
300 و خون درخت
301 تا پله های نخستین ایوانت
302 بالا خزیده است
303 بر ساعد غربی ایوانت
304 شقایقی رویانده ام
305 تا هر غروب که شاد بر می گردی از کوچه
306 به زانو درافتی ناگاه
307 و لبانت بلرزد
308 از
309 کلام بر نیامدنی
310 پنداری بر آب و اثیر می رانی
311 که رو برنمی گردانی
312 کناره گمشده را
313 و به هراس که می افتی
314 نمی بینی
315 سایه بلند پر انحنایی را
316 که دنبالت می کند
317 بر آب و به رویا
318 و توفان که برخیزد
319 از آرامجای آب
320 و پارو که به باد رود
321 مثل بال پروانه
322 و به ته رویا که فرو لغزاندت موج ناگهان
323 چشم بازکنی و ببینی بالای سرت
324 سایه را
325 که غمناک لبخند می زند
326 تا شفات بخشد کابوست را
327 روزگاری
328 انتهای جاده ای که به فراز می بردم
329 ابتدای جهان بود
330 بزغاله ای سبکخیز
331 بره ای سفید و سیاه که زنگوله بر علف می کشید و سر به
332 زیر می دوید
333 اسبی خمیده بر قصیل دیرمان
334 که سر بالا می کرد و گوش که می خماند
335 انگار به انتهای جهان نگران می شد
336 زنی جوان به جامه رنگین
337 جوانی با شانه های پهن برهنه
338 که به گندمزار برشته شناور بود
339 جهان ابتدایی چنان خرم و شیرین داشت
340 اما اسب
341 که به
342 انتهای جهان می نگریست
343 مرا به شعاع تیره ای
344 به دیاری ناشناخته فرو می لغزاند
345 که ناگزیری رفتن
346 چون معشوق دیوانه ای بر آستانه اش
347 در انتظارم بود
348 سوار بر شعاع نگاه اسب رفتم
349 تا به انتهای جهان برسم
350 تا به ابتدای شیرین آن فراز شوم
351 اینک باز می گردم از
352 انتهای تلخ جهان
353 و اشتیاق دیدن بزغاله
354 و اسب بور خمیده بر قصیل
355 و زن جوان به جامه رنگین روستا
356 دلهره امن را دوچندان کرده است
357 زنی جوان
358 به جامه جین آبی
359 سوار بر موتورسیکلت
360 به استقبالم می آید
361 نوه کوچکم است
362 و بر کناره راه سیمانی روستایی
363 اینک
364 پالایشگاه
365 دخترکی
366 گلهای رنگارنگ پلاستیکی می فروشد
367 ارکیده و گلایول و سوسن آری
368 و بولدوزری زرد آن سو تر
369 مانند ورزویی مست
370 سر زیر کنده های فرسوده کرده است و به رودخانه می اندازدشان
371 مردی جوان
372 نبیره ام
373 به لباس و کلاه خود ایمنی
374 پیش از سلام می
375 غرد
376 اول قرنطینه نیای بزرگ
377 از انتهای جهان
378 به ابتدای جهان بازگشته ام
379 نه بر شعاع نگاه اسب
380 نه در قرنطینه نبیره ام
381 جایی ایمن
382 نمی یابم
383 به ابتدای جهان
384 از کدام راه کوره توان رفت ای آسمان
385 به آبش می سپرم
386 این کودک شرور
387 که چشم بازنکرده
388 زبان گشاده است
389 به تحقیر قبیله سنگستان که ماییم
390 قبیله را بر من خواهد شوراند این
391 زبان دراز
392 و مرا نه که خود را
393 به کشتن خواهد داد
394 تا زبان بریده به عزلتی نشاندم سوگوار خویش
395 به آبش می سپارم
396 امید در نجاتش بندم
397 به ساحل دوری آن سوی جهان
398 شاید به تور ماهیگیری افتد
399 بی نوا و شریف
400 و صیادی چالاک بپرورد او را
401 شاید بر آستانه زنی
402 فروافتد
403 بزرگ تبار
404 و بی نطفه شوی
405 تا شگفتی آفرین شهزاده ای برانگیزد از او
406 طلسم شکن
407 و قلعه گشای دیو برده پریزادان
408 تا پاسدار رویای ناایمن دختران شود
409 عاقبتم به سوگ خویش خواهد نشاند
410 این کودک شرور
411 و به یاوه مردی دیگرگونم خواهد کرد
412 بهتر که به آبش بسپارم
413 تا به خاک
414 سه مشعل می سوزد
415 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
416 یکی بر مازه اژدهاوش کوه
417 شعله می وزاند
418 دو دیگر
419 به دره و دامنه
420 تا بادام
421 بنان سراسیمه شوند
422 یکی می سوزد
423 تا نزدیک نشود شغال گرسنه به خوابگاه
424 و به معده پر جوجه کباب شرکت
425 دو دیگر می سوزند
426 تا آهوان و تیهوها
427 به دره های دوردست بکوچند
428 تا شقایق و مرزنگوش بسوزند
429 تا وحش
430 ایمن نماند در حریم آبادانی
431 یکی می سوزد
432 تا
433 روستایی
434 هوای شیرین کردن نان جوین نکند
435 سه مشعل می سوزد
436 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
437 در روز می سوزند زیر خورشید سوزان
438 و به شب
439 در حوالی جنگل چراغهای نئون
440 سه مشعل
441 نمی سوزند تا چیزی دیده شود
442 بلکه می سوزند
443 تا چیزها دیده نشوند
444 سه
445 مشعل می سوزند
446 در دایره چراغان و آتش
447 تا ظلمات گرداگرد
448 ژرفتر گردد
449 و بازوهای کار و آفرینش
450 چون پروانه های سراسیمه
451 به جانب کانون نور
452 فراخوانده شوند
453 نوری
454 که ظلمت گرداگرد را
455 دامن می زند و ژرفتر می کند
456 روباهی از برکت رنگهای شگفت
457 طاووس پر شکوهی شده در گوشهای از این جهان ؟
458 طاووسی از برکت رنگ های دلارا
459 پا در خور دم یافته
460 در گوشه ای از این جهان ؟
461 مرا چه سود اما
462 که همان شتر صبور بارکشم
463 در وادی سراب ها و دروغ
464 و جز سایه دراز و بی قواره همیشه شلنگ انداز خود
465 تماشاگهی ندارم به سایه روشن صبح و غروب
466 بارم چه کو کنار چه زمرد
467 نه می بینمش نه می خواهم ببینمش
468 و نه احساسش می کنم
469 و سوارم
470 چه
471 امیری برنا و برومند
472 چه حرامی بدنهادی
473 می بینمش و می ستایمش
474 و می برمش بر پشت
475 اگر چه نمی شناسمش
476 چه آموخته ام از روزگار و کار جز این ؟
477 کینه پر آوازه ام ؟
478 یک بار در من بیدار شد
479 غریدم و کف به لب آوردن و هجوم بردم
480 امیر و حرامی هر دو
481 در معرض
482 صاعقه ام بودند
483 و سرانجام
484 آنکه جان بدر برد
485 حرامی بدنهاد بود
486 که اکنون
487 برگرده ام نشسته و می راندم
488 هر سو که خود بخواهد
489 زنم کرمجی بور زیبایی زاییده ؟
490 طاووسی پای در خور دم یافته
491 رئباهی از برکت رنگ ها
492 مرا چه سود اما
493 که بار سنگین
494 چه
495 شوکران چه زمرد
496 بارم
497 و حرامی نابکار سوارم است
498 دیگر سقراط و افعی را
499 از هم تمیز نمی دهم
500 و سراب را
501 به دنبال سایه بی قواره خود
502 می پیمایم
503 مدام
504 مدام
505 مدام
506 اگر به فراز نمی شتابم
507 مپندار که نمی یارمت رسیدن
508 امتناع من از صعود انکار تست
509 تحقیر می کنم بلندایت را
510 زیرا که حقیران تسخیرت می کنند
511 نخستین بیرق را
512 ناتوان ترینان برافراشتند
513 و بیرق ما
514 که سنگین ترین بود و سپیدترین
515 به خون برادرانم آغشته شد
516 به مکر ناجوانمردانه ناتوان ترینان
517 هفت برادر بودیم
518 نخستین را بر هزاره نخست
519 به زیر برف سرخ کفن کردم
520 و ششمین را از هزاره ششم
521 کوتوله ای
522 دشکیش
523 از شیفتگان بلندای تو
524 تا خود بلندتر بنماید
525 از پرتگاه مخوف به زیر افکند
526 هفتمین منم
527 که بیرق را به مغازه ای پنهان کرده ام
528 که لگدمال ناپاکان نشود
529 و خود انزوا گزیده کنارش
530 به پاسداریش
531 و انکار می کنم بلندایت را
532 اما
533 روزی
534 از پناهگاه
535 از هزاره هفتم
536 به بالا خواهم شتافت
537 تا چوبدست های کهنه آویز حقیران را
538 بر کنم و به باد سپارم
539 و بیرق سنگینم را
540 بر بلندای ناچیز تو برافرازم
541 پس آنگاه
542 تو بلندترین چکاد جهان خواهی بود
543 ه یمن بلندای بیرق من
544 ای زمین
545 (اشعار منوچهر آتشی)