1 ناگهان درختان پارکهای وطن
2 تکاوران سبزپوش دشمن شدند
3 و ما
4 محصور میان برگها و ساقه ها
5 که نیزه و زوبین ها
6 مثل نهال های توفان
7 زده
8 پا در گریز و پا در بند ماندیم
9 چه گذشت ؟ افسوس
10 افسوس سایه ی خنگی و جرعه ی آبی سرد
11 و گذاری فارغ از کوچه باغ ها
12 اما
13 اکنون که تمام درختان وطن دمشنند چه بایدمان کرد ؟
14 آهای ! حاشیه نشینان کتاب ها و اجاق ها
15 ما
16 برای جنگیدن تفنگ نداریم
17 نه
18 برای گفتن دهانی
19 نه برای زیستن سایه ای
20 نه برای مردن گودالی
21 آی ! یای
22 حلاج
23 انگور بود
24 پس از درخت دارش چیدند
25 تا وعدهاش شراب فراهم شود
26 تاریخ عشق و شورش اندیشه را
27 در عصر جهل هار…
28 عینالقضات
29 سیب سرخ جوانی بود
30 پس از درخت دارش چیدند
31 تا قصۀ گناه
32 – آمیزش تلخی و شیرینی –
33 در چرخههای شعر بگردد… تا ما…
34 امروز نیز
35 با هر فشار ماشه
36 حلاج و عین القضاتها
37 مانند برگ پاییزی
38 از شاخسار مصرعها
39 میافتند
40 تا…
41 آه ای درخت خسته
42 همسایۀ قدیم سبز
43 تو باز میوه میدهی؟