نامت از منوچهر آتشی اشعار پراکنده 20

منوچهر آتشی

آثار منوچهر آتشی

منوچهر آتشی

نامت

1 نامت

2 گل‌‌واژه‌ای به سپیدای ماهتاب و سپیده است

3 با عطر باغ اطلسی

4 و دشت‌های گرم شب‌بوهای دشتستان

5 نامت گلِ هزار بهارِ نیامده است

6 نامت تمام شب‌هایم

7 و گستره‌ی خمیده‌ی رویاهایم را

8 پر می‌کند

9 و در دهانم

10 مانند ماه در حوض

11 مد می‌شود

12 نامت در چشمانم

13 چون لاله سرخ

14 چون نسترن سپید

15 و مثل سرو ، سبز می‌ایستد

16 نامت مژگانم را در می‌گیرد

17 نامت در جانم

18 گُر می‌گیرد

19 منوچهر آتشی

20 سپیده که سر بزند

21 نخستین روز روزهای بی تو

22 آغاز می شود

23 آفتاب سرگشته وپرسان

24 تا مرا کنار کدام سنگ

25 تنها باید به تماشای سوسنی نوزاد

26 به نخستین دره سرگشتی هام

27 در اندیشه تو ام

28 که زنبقی به جگر می پروری

29 و نسترنی به گریبان

30 که انگشت اشاره ات

31 به تهدید بازیگوشانه

32 منقار می زند به هوا

33 و فضا را

34 سیراب می کند از شبنم و گیاه

35 سپیده که سر بزند خواهی دید

36 که نیست به نظر گاه تو آن سدر فرتوتی که هر بامداد

37 گنجشکان بر شاخساران معطرش به ترنم

38 آخرین ستارگان کهکشان شیری را

39 تا خوابگاه آفتابیشان

40 بدرقه می کردند

41 سپیده که سر بزند

42 نخستین روز روزهای بی مرا

43 آغاز خواهی کرد

44 مثل گل سرخ تنهایی

45 آه خواهی کشید

46 به پروانه ها خواهی اندیشید

47 و به شاخه سدری

48 که سایه نینداخته بر آستانه ات

49 منوچهر آتشی

50 نه رفته‌ای

51 نه پیام آمدنی داده‌ای

52 خانه در تصرف بوی توست

53 تو نیستی و خانه در تصرف بوی توست

54 حس می‌کنم

55 تنهایی ستاره را

56 این همه ستاره‌ی تنها ؟

57 یکی به یکی نمی‌گوید بیا

58 هر یک

59 از آسمانه‌ی خویش

60 چونان چشم پرنده درخشان

61 از آشیانه‌ی تاریک

62 حس می‌کنم

63 نیش ستاره را

64 در چشمم

65 طعم ستاره را

66 در دهانم

67 و طعم یک کهکشان تنهایی را

68 در جانم

69 کجای جهان بگذارمت

70 تا زیباتر شود آن جا ؟

71 بنویس می‌آیم

72 تا آشیانه به گام و به دست و سلام

73 آراسته شود

74 (اشعار منوچهر آتشی)

75 بر کنده ی تمام درختان جنگلی

76 نام ترا به ناخن برکندم

77 اکنون ترا تمام درختان

78 با نام می شناسند

79 نام ترا به گرده ی گور و گوزن

80 با ناخن پلنگان بنوشتم

81 اکنون ترا تمام پلنگان کوه ها

82 اکنون ترا تمام گوزنان زردموی

83 با نام می شناسند

84 دیگر

85 نام ترا تمام درختان

86 گاه بهار زمزمه خواهند کرد

87 و مرغ های خوشخوان

88 صبح بهار نام ترا

89 به جوجه های کوچک خود یاد خواهند داد

90 ای بی خیال مانده ز من، دوست

91 دیگر ترا زمین و زمان

92 از برکت جنون نجیب من

93 با نام می شناسند

94 ای آهوی رمنده ی صحرای خاطره

95 در واپسین غروب بهار

96 نام مرا به خاطر بسپار

97 منوچهر آتشی

98 فرصتی ای مرگ

99 تا برای آخرین بار

100 بربطم را بردارم

101 و در این کوچه های مرده

102 بنوازم و بخوانم به شور

103 دوشم آهنگی

104 به رویا

105 بر عاطفه نازل شده است

106 که به ضرب گام هایش

107 مرده را زنده تواند کرد

108 و دل های نومید را

109 در کاسه طنبوری

110 به زیر پنجره ها خواهد کشاند

111 از جگری یگانه با نهاد جهان

112 آوازی بر آید

113 که کور را بینا کند

114 تا ببیند ذات دهشت را

115 در جامه ها

116 و جان ها

117 که شنیده بود به رویای کورانه

118 و ندیده بود تا امروز

119 تا ببیند خود را

120 میان زخم ها و اهانت و ترحم

121 که لمس کرده بود و ندیده بود تا امروز

122 فرصتی ای مرگ

123 تا بربط دارم

124 و آخرین نوبت را

125 به کوچه ها بزنم

126 کورها را بینا

127 و بینایان را

128 دیوانه کنم

129 منوچهر آتشی

130 صدای تو

131 از سایه سوی نیستان می آید

132 و گل می دهد در هیاهوی باران

133 صدایت

134 یکی نرگس نوشکفته است

135 که از پشت رگبار می ایستد روبروی نگاهم

136 و عطری هوسناک بالا می آید در آهم

137 تو میگویی و لاله می روید از سنگ

138 تو می گویی و غنچه می جوشد از چوب

139 تو می گویی و تازه می روید از خشک

140 تو می گویی و زنده می خیزد از مرگ

141 صدای تو از سایه سار نیستان می آید

142 و گل می دهد از گل زخمی بعد رگبار

143 و در آب می ایستد روبروی نگاهم

144 صدای تو می بارد و زنده ام من

145 (اشعار منوچهر آتشی)

146 یاد داری چه شبی بود ؟

147 باد گرم نفس من

148 ساقه ی بازوی شفاف ترا می آزرد ؟

149 و اندکی آنسوتر

150 جوی اندام تو در کوچه ی تاریک

151 ماهی چشم مرا می برد ؟

152 یاد داری چه شبی بود ؟

153 غرق آن بستر شبنم زده پشت بام

154 هوش بسپرده به رویای کبوتر های بقعه ی دور

155 خیره در آبی ژرف بی درد ؟

156 و آن طرف دور از ما در حاشیه ی جنگل شب

157 یاد داری چه هراس انگیز

158 گرگ خاکستری ابری

159 کشته ی میش سفید ماه را می خورد ؟

160 یاد داری چه شبی بود ؟

161 منوچهر آتشی

162 خوابیده ای کنار من

163 آرام مثل خواب

164 خواب کدام خوب ترا می برد چنین

165 مثل گلی سفید شناور به روی آب ؟

166 در پشت پلک های تو باغی ست

167 می بینم

168 باغی پر از پرنده و پرواز و جست و خیز

169 در پشت سینه تو دلی می تپد به شور

170 می شنوم

171 نزدیک کرده با تو هر آرزوی دور

172 پیش تو باز کرده هر بسته عزیز

173 رگ های آبی تو در متن مات پوست

174 دنباله های نازک اندیشه دل است

175 در نوک پنجه های تو نبضان تند خون

176 در گوش کودکی که هنوز

177 پر جست و خیز ماهی نازاب خون تست

178 تکبیر زندگی کیست

179 خوابیده ای کنار من آرام مثل خواب

180 خواب تو باغ خاطره ها و خیال هاست

181 می دانم

182 اما بگو

183 آب کدام خوب ترا می برد چنین

184 مثل گلی سفید شناور به شط خواب ؟

185 منوچهر آتشی

186 یک روز

187 در دشت صبحگاهی پندارت

188 از جاده یی که در نفس مه نهفته است

189 چون عاشقان عهد کهن

190 با اسب بور خسته می آیم من

191 در بامدادهای بخار آلود

192 در عصرهای خلوت بارانی

193 پا تا به سر دو چشم درشت و سیاه

194 تو گوش با طنین سم مرکب منی

195 من چون عاشقان عهد کهن

196 با اسب پای پنجره می مانم

197 بر پنجه های نرم تو لب می نهم به شوق

198 و آنگاه

199 همراه با تپیدن قلب نجیب تو

200 از جاده های در دل مه پنهان

201 می رانم

202 (اشعار منوچهر آتشی)

203 کنون رؤیای ما باغی است

204 بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش بو

205 سر هر شاخه اش گلبرگ های نازک لبخند

206 به ساق هر درختش یادگاری ها

207 و با هر یادگاری نقش یک سوگند

208 کنون رؤیای ما باغی است

209 زمین اما فراوان دارد اینسان باغ

210 که برگ هر درختش صدمه ی دیدارها برده است

211 که ساق هر درختش نشتر سوگند ها خورده است

212 که آن سوگند ها را نیز

213 همان نشتر که بر آن کنده حک کرده است

214 کنون رویای ما باغی است

215 بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش ، لیک

216 بیا رسم قدیم یادگاری را براندازیم

217 و دل را خوش نداریم از خراش ساقه ای میرا

218 بیا تا یادگار عشق آتش ریشه ی خود را

219 به سنگ سرخ دل با خنجر پیوند بتراشیم

220 که باران فریبش نسترد هرگز

221 که توفان زمانش نفکند از پا

222 که باشد ریشه ی پیمان ما در سینه ی ما زنده تا باشیم

223 منوچهر آتشی

224 آید بهار و پیرهن بیشه نو شود

225 نوتر برآورد گل اگر ، ریشه نو شود

226 زیباست روی کاکل سبزت کلاه تو

227 زیباتر آن که در سرت ، اندیشه نو شود

228 ما را غم کهن به می کهنه بسپرید

229 به حال ما چه سود اگر ، شیشه نو شود

230 شبدیز ، رام خسرو و شیرین به کام او

231 بر فرق ما چه فرق اگر ، تیشه نو شود

232 جان می‌دهیم و ناز تو را باز می‌خریم

233 سودا همان کنیم اگر ، پیشه نو شود

234 منوچهر آتشی

235 پشت این خانه حکایت جاریست

236 نیست بی رهگذری ، کوچه خمار

237 هرزه مستی است برون رفته ز خویش

238 می کشاند تن خود بر دیوار

239 آنچنانست که گویی بر دوش

240 سایه اش می برد او را هر سو

241 نه تلاشی است به سنگین قدمش تا جایی

242 نه صدایی است از او

243 در خیالش که ندانم به کدامین قریه است

244 خانه ها سوخته اینک شاید

245 قصر ها ریخته شاید در شب

246 شاید از اوج یکی کوه بلند

247 بیرقش بال برابر گذران می ساید

248 دودش انگیخته می گردد با ریزش شب

249 دره می سازد هولش در پیش

250 مست و بیزار و خموش

251 می رود کفر اندیش

252 در کف پنجره ای نیست چراغ

253 که جهد در رگ گرمش هوسی

254 یا بخندد به فریبی موهوم

255 یا بخواند به تمنای کسی

256 می برد هر طرف این گمشده را

257 کوچه ی خالی و خاموش و سیاه

258 وای از این گردش بیهوده چو باد

259 آه از این کستی بی عربده آه

260 شهر خاموشان یغما زده است

261 کوچه ها را نچرد چشمی از پنجره ای

262 نامه ای را ندهد دستی پنهان به کسی

263 ساز شعری نگشاید گره از حنجره ای

264 یک دریچه نگشوده است به شب

265 تا اتاقی نفسی تازه کشد

266 تا نسیمی چو رسد از ره دشت

267 در ، ز خوابی خوش ، خمیازه کشد

268 پشت در پشت هم انداخته اند

269 خانه ها با هم قهرند افسوس

270 شب فروپاشد خاکستر صبح

271 بادها زنده ی شهرند افسوس

272 مست آواره به ویرانه ی صبح

273 پای دیواری افتاده به خواب

274 خون خشکیده به پیشانی اوست

275 با لبش مانده است اندیشه ی آب

276 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم غمناک

277 فراز همین شاخه های سوخته

278 کدام قناری گل در گلو

279 ندای این پرنده سرگردان را

280 پاسخ خواهد داد

281 به جنگلی از

282 کندههای کبریتی ؟

283 پرنده ای که در آغوش سوسن و نرگس

284 بیضه شکسته

285 چه می داند این صدای زخمی

286 از حنجره بلبلی

287 یا گلوی خراشیده بومی است ؟

288 و این گلوی چاک چاک از نوای زهر

289 میان خرمن نسرین و رازقی

290 چه بخواند

291 که برنیاشوبد آرامش باغ را ؟

292 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم

293 راز

294 بر همین شوره زار و

295 بس

296 خوشتر آنک بخوانم و بخوانم

297 سنگ بر شانه و دلرها

298 واپس نمی نگرم

299 که چه بوده است

300 به پیش نمی نگرم که چه مانده ست

301 می روم و می خوانم

302 و

303 نومیدی خود را

304 به دلشوره نیامده های دوردست غنا می بخشم

305 آن سوی این چکاد چکادهایی است

306 و نفرینیانی چون من

307 سنگ به شانه و آوازخوان فراز می روند

308 یا در نشیب تند

309 سر در پی کولبار نفرین

310 که اینک بازیچه ای شده است

311 هیاهوگر و رقصان

312 شتاب گرفته اند

313 مگر نه

314 آوازشان را می شنوم ؟

315 بکوشم و بلندتر بخوانم ترانه ام را

316 تا غلغله ارکستر عظیم هجاهامان

317 پژواک هول و هیاهو درافکند

318 کوهسار نفرت و نفرین را

319 تا دل در دل خدایان نماند

320 و رگ دررگشان فرو پیچید از غضب

321 واپس نمی نگرم

322 چرا که به ناگزیر باز می گردم

323 سر در

324 پی کولبار نفرینم

325 که اینک بازیچه ای است

326 پندارد بر آب و اثیر می راند

327 و لنگر به جزیره پریزادان می افکند

328 سرودگر جوان

329 که از انسان بریده است

330 و در سفینه علف و آه

331 پارو می

332 کشد

333 نخستین صفیر پاییزی

334 علف را می پژمرد

335 و پاروها را

336 که بال پروانه هاست

337 به باد می دهد

338 و تنها

339 می ماند در کفش

340 آه

341 بر ساعد شرقی ایوانت

342 نیلوفری کاشته ام

343 تا ناقوس بامدادان را بنوازد

344 و به ایوان که در آیی

345 با

346 خوابجامه ببینی

347 آفتاب

348 از شکاف کنده افرایی پیر جوشیده است

349 و خون درخت

350 تا پله های نخستین ایوانت

351 بالا خزیده است

352 بر ساعد غربی ایوانت

353 شقایقی رویانده ام

354 تا هر غروب که شاد بر می گردی از کوچه

355 به زانو درافتی ناگاه

356 و لبانت بلرزد

357 از

358 کلام بر نیامدنی

359 پنداری بر آب و اثیر می رانی

360 که رو برنمی گردانی

361 کناره گمشده را

362 و به هراس که می افتی

363 نمی بینی

364 سایه بلند پر انحنایی را

365 که دنبالت می کند

366 بر آب و به رویا

367 و توفان که برخیزد

368 از آرامجای آب

369 و پارو که به باد رود

370 مثل بال پروانه

371 و به ته رویا که فرو لغزاندت موج ناگهان

372 چشم بازکنی و ببینی بالای سرت

373 سایه را

374 که غمناک لبخند می زند

375 تا شفات بخشد کابوست را

376 روزگاری

377 انتهای جاده ای که به فراز می بردم

378 ابتدای جهان بود

379 بزغاله ای سبکخیز

380 بره ای سفید و سیاه که زنگوله بر علف می کشید و سر به

381 زیر می دوید

382 اسبی خمیده بر قصیل دیرمان

383 که سر بالا می کرد و گوش که می خماند

384 انگار به انتهای جهان نگران می شد

385 زنی جوان به جامه رنگین

386 جوانی با شانه های پهن برهنه

387 که به گندمزار برشته شناور بود

388 جهان ابتدایی چنان خرم و شیرین داشت

389 اما اسب

390 که به

391 انتهای جهان می نگریست

392 مرا به شعاع تیره ای

393 به دیاری ناشناخته فرو می لغزاند

394 که ناگزیری رفتن

395 چون معشوق دیوانه ای بر آستانه اش

396 در انتظارم بود

397 سوار بر شعاع نگاه اسب رفتم

398 تا به انتهای جهان برسم

399 تا به ابتدای شیرین آن فراز شوم

400 اینک باز می گردم از

401 انتهای تلخ جهان

402 و اشتیاق دیدن بزغاله

403 و اسب بور خمیده بر قصیل

404 و زن جوان به جامه رنگین روستا

405 دلهره امن را دوچندان کرده است

406 زنی جوان

407 به جامه جین آبی

408 سوار بر موتورسیکلت

409 به استقبالم می آید

410 نوه کوچکم است

411 و بر کناره راه سیمانی روستایی

412 اینک

413 پالایشگاه

414 دخترکی

415 گلهای رنگارنگ پلاستیکی می فروشد

416 ارکیده و گلایول و سوسن آری

417 و بولدوزری زرد آن سو تر

418 مانند ورزویی مست

419 سر زیر کنده های فرسوده کرده است و به رودخانه می اندازدشان

420 مردی جوان

421 نبیره ام

422 به لباس و کلاه خود ایمنی

423 پیش از سلام می

424 غرد

425 اول قرنطینه نیای بزرگ

426 از انتهای جهان

427 به ابتدای جهان بازگشته ام

428 نه بر شعاع نگاه اسب

429 نه در قرنطینه نبیره ام

430 جایی ایمن

431 نمی یابم

432 به ابتدای جهان

433 از کدام راه کوره توان رفت ای آسمان

434 به آبش می سپرم

435 این کودک شرور

436 که چشم بازنکرده

437 زبان گشاده است

438 به تحقیر قبیله سنگستان که ماییم

439 قبیله را بر من خواهد شوراند این

440 زبان دراز

441 و مرا نه که خود را

442 به کشتن خواهد داد

443 تا زبان بریده به عزلتی نشاندم سوگوار خویش

444 به آبش می سپارم

445 امید در نجاتش بندم

446 به ساحل دوری آن سوی جهان

447 شاید به تور ماهیگیری افتد

448 بی نوا و شریف

449 و صیادی چالاک بپرورد او را

450 شاید بر آستانه زنی

451 فروافتد

452 بزرگ تبار

453 و بی نطفه شوی

454 تا شگفتی آفرین شهزاده ای برانگیزد از او

455 طلسم شکن

456 و قلعه گشای دیو برده پریزادان

457 تا پاسدار رویای ناایمن دختران شود

458 عاقبتم به سوگ خویش خواهد نشاند

459 این کودک شرور

460 و به یاوه مردی دیگرگونم خواهد کرد

461 بهتر که به آبش بسپارم

462 تا به خاک

463 سه مشعل می سوزد

464 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه

465 یکی بر مازه اژدهاوش کوه

466 شعله می وزاند

467 دو دیگر

468 به دره و دامنه

469 تا بادام

470 بنان سراسیمه شوند

471 یکی می سوزد

472 تا نزدیک نشود شغال گرسنه به خوابگاه

473 و به معده پر جوجه کباب شرکت

474 دو دیگر می سوزند

475 تا آهوان و تیهوها

476 به دره های دوردست بکوچند

477 تا شقایق و مرزنگوش بسوزند

478 تا وحش

479 ایمن نماند در حریم آبادانی

480 یکی می سوزد

481 تا

482 روستایی

483 هوای شیرین کردن نان جوین نکند

484 سه مشعل می سوزد

485 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه

486 در روز می سوزند زیر خورشید سوزان

487 و به شب

488 در حوالی جنگل چراغهای نئون

489 سه مشعل

490 نمی سوزند تا چیزی دیده شود

491 بلکه می سوزند

492 تا چیزها دیده نشوند

493 سه

494 مشعل می سوزند

495 در دایره چراغان و آتش

496 تا ظلمات گرداگرد

497 ژرفتر گردد

498 و بازوهای کار و آفرینش

499 چون پروانه های سراسیمه

500 به جانب کانون نور

501 فراخوانده شوند

502 نوری

503 که ظلمت گرداگرد را

504 دامن می زند و ژرفتر می کند

505 روباهی از برکت رنگهای شگفت

506 طاووس پر شکوهی شده در گوشهای از این جهان ؟

507 طاووسی از برکت رنگ های دلارا

508 پا در خور دم یافته

509 در گوشه ای از این جهان ؟

510 مرا چه سود اما

511 که همان شتر صبور بارکشم

512 در وادی سراب ها و دروغ

513 و جز سایه دراز و بی قواره همیشه شلنگ انداز خود

514 تماشاگهی ندارم به سایه روشن صبح و غروب

515 بارم چه کو کنار چه زمرد

516 نه می بینمش نه می خواهم ببینمش

517 و نه احساسش می کنم

518 و سوارم

519 چه

520 امیری برنا و برومند

521 چه حرامی بدنهادی

522 می بینمش و می ستایمش

523 و می برمش بر پشت

524 اگر چه نمی شناسمش

525 چه آموخته ام از روزگار و کار جز این ؟

526 کینه پر آوازه ام ؟

527 یک بار در من بیدار شد

528 غریدم و کف به لب آوردن و هجوم بردم

529 امیر و حرامی هر دو

530 در معرض

531 صاعقه ام بودند

532 و سرانجام

533 آنکه جان بدر برد

534 حرامی بدنهاد بود

535 که اکنون

536 برگرده ام نشسته و می راندم

537 هر سو که خود بخواهد

538 زنم کرمجی بور زیبایی زاییده ؟

539 طاووسی پای در خور دم یافته

540 رئباهی از برکت رنگ ها

541 مرا چه سود اما

542 که بار سنگین

543 چه

544 شوکران چه زمرد

545 بارم

546 و حرامی نابکار سوارم است

547 دیگر سقراط و افعی را

548 از هم تمیز نمی دهم

549 و سراب را

550 به دنبال سایه بی قواره خود

551 می پیمایم

552 مدام

553 مدام

554 مدام

555 اگر به فراز نمی شتابم

556 مپندار که نمی یارمت رسیدن

557 امتناع من از صعود انکار تست

558 تحقیر می کنم بلندایت را

559 زیرا که حقیران تسخیرت می کنند

560 نخستین بیرق را

561 ناتوان ترینان برافراشتند

562 و بیرق ما

563 که سنگین ترین بود و سپیدترین

564 به خون برادرانم آغشته شد

565 به مکر ناجوانمردانه ناتوان ترینان

566 هفت برادر بودیم

567 نخستین را بر هزاره نخست

568 به زیر برف سرخ کفن کردم

569 و ششمین را از هزاره ششم

570 کوتوله ای

571 دشکیش

572 از شیفتگان بلندای تو

573 تا خود بلندتر بنماید

574 از پرتگاه مخوف به زیر افکند

575 هفتمین منم

576 که بیرق را به مغازه ای پنهان کرده ام

577 که لگدمال ناپاکان نشود

578 و خود انزوا گزیده کنارش

579 به پاسداریش

580 و انکار می کنم بلندایت را

581 اما

582 روزی

583 از پناهگاه

584 از هزاره هفتم

585 به بالا خواهم شتافت

586 تا چوبدست های کهنه آویز حقیران را

587 بر کنم و به باد سپارم

588 و بیرق سنگینم را

589 بر بلندای ناچیز تو برافرازم

590 پس آنگاه

591 تو بلندترین چکاد جهان خواهی بود

592 ه یمن بلندای بیرق من

593 ای زمین

594 (اشعار منوچهر آتشی)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر