1 که روز غم بسر خواهد شد آخر سخن نوعی دگر خواهد شد آخر
2 نهال آرزو در سینه و دل به شادی بارور خواهد شد آخر
3 چو زر بود از جفا روی تو اول ولی کارت چو زر خواهد شد آخر
4 به تایید سعادت اختر مهر ز برج غم بدر خواهد شد آخر
1 که یار بیوفا با مهر شد جفت چو بشنید این غزل با اوحدی گفت
1 چو آمد نامهٔ معشوق چالاک به عاشق، گفت آن مهجور غمناک
2 غنوده بخت شد بیدار ما را مشرف کرد خواهد یار ما را
3 طرب پیوند خواهد کرد با دل روا گشت آنچه میجست از خدا دل
4 خنک دردی که درمانی پذیرد! خوشا کاری که سامانی پذیرد!
1 چه باک؟ امروز اگر ره دور باشد اگر فردا به منزل حور باشد
2 گر از معشوق صد جور و جفا خاست چو رخ بنمود عذر جرمها خواست
3 و گر خونت همی ریزد جمالش چو یار آید ز در میکن حلالش
1 شنیدم حاجییی احرام بسته چو در ریگ بیابان گشت خسته
2 بخود گفت: ار چه پر تشویش راهست جمال کعبه نیکو عذر خواهست
3 اگر در خانه خود را قید سازی کجا مرغ حرم را صید سازی؟
4 ز هجران گر چه داری صد شکایت به روز وصل بگذار آن حکایت
1 اگر نتوان به دیر و زود کردن بباید چارهٔ بهبود کردن
2 حریف چستی، اندر عشق چست آی چو دیر از کار میآیی، درست آی
3 حریف چستی، اندر عشق چست آی چو دیر از کار میآیی، درست آی
1 در آن مدت، که بود از محنت تب جهان بر چشم من تاریک چون شب
2 دلم مصباح گشت و فکرتم زیت بدین پرتو بگفتم پانصد بیت
3 شب شنبه، که بود آغاز هفته رجب را بیست روز از ماه رفته
4 به سال «واو» و« ذال» از سال هجرت به پایان بردم این در حال ضجرت