1 گر مرد رهی، تو چند بیراه روی؟ اندر پی این منصب و این جاه روی؟
2 تا کی ز برای زر و سیم دنیا بر اسب نشینی، به در شاه روی؟
1 روزی به سرای وصل راهم ندهی یک بوسه از آن روی چو ماهم ندهی
2 گفتی که: نخواستی ز من هرگز هیچ گر زانکه منت هیچ بخواهم ندهی
1 در صورت آدم ار فرشتست تویی ور آدمی از روح سرشتست تویی
2 گر مینبشتست درین دور کسی آن وحی خط و آنکه نبشتست تویی
1 دم با تو زنم، که یار دیرینه تویی کم با تو زنم، که یار دیرینه تویی
2 در عیش قدیم، ار قدمی خواهم زد هم با تو زنم، که یار دیرینه تویی
1 گفتم که: لبت، گفت: شکر میگویی گفتم که: رخت، گفت: قمر میگویی
2 گفتم که: شنیدم که دهانی داری گفتا که: ز دیده گو، اگر میگویی