1 «اوحد» در دل می زنی آخر دل کو عمری است که راه می روی منزل کو
2 تا چند زلاف خلوت و خلوتیان هفتاد و دو چلّه داشتی حاصل کو
1 چون جمله خطا کنی صوابت چه بود مقصود تو زاین عمر خرابت چه بود
2 انصاف بده چون تو بخواهی رفتن گویند چه کرده ای جوابت چه بود
1 «اوحد» تو حدیث عشق گفتی بسیار گویی و نمی کنی، ازو شرم بدار
2 خاموش نئی اگر تو هستی صادق این صدق عمل بود نباشد گفتار
1 در مصطبهٔ عشق زبدنامی چند عاجز شدم از ریش و سر خامی چند
2 گر قوّت پای من مرا گیرد دست تا باز روم پیش اجل گامی چند