1 آنها که زاسرار الهی مستند در گلشن او دستهٔ گلها بستند
2 مانند جنید و بایزید و حلّاج در گوشهٔ خاطرم هزاران هستند
1 از شمع یقین «اوحد» از آن بی نوری کاندر طلب از خدمت و حرمت دوری
2 در وقت سماع اگر تو را وجدی نیست چون لذّت آن نیافتی معذوری
1 «اوحد» تو حدیث عشق گفتی بسیار گویی و نمی کنی، ازو شرم بدار
2 خاموش نئی اگر تو هستی صادق این صدق عمل بود نباشد گفتار
1 در مصطبهٔ عشق زبدنامی چند عاجز شدم از ریش و سر خامی چند
2 گر قوّت پای من مرا گیرد دست تا باز روم پیش اجل گامی چند