1 گفتم که منم گفت بکن استغفار گفتم نه منم گفت که شکرانه بیار
2 گفتم که من از وجود خود بیزارم گفتا که همه منم تو را با تو چه کار
1 آهم چو شنید گفت بر من به دو جو اشکم چو بدید گفت هر من به دو جو
2 جان کردم عرضه گفت صد خرمن ازین نزدیک من ای سوخته خرمن به دو جو
1 بیمار تو را درد نباشد، باشد مشتاق تو رخ زرد نباشد، باشد
2 تو باد جهنده ای و من خاک درت چون باد جهد گرد نباشد، باشد