1 از شربت عشق تست دل مست شده در پای هوای تست جان پست شده
2 گر بر سر لطف خود ببستی ما را از پای فتاده گیر وزدست شده
1 ای خوش پسران که عقل مدهوش شماست دل چاکر آن عارض گل پوش شماست
2 زر را چه محل که سر فدا باید کرد آن را که سر سیم بناگوش شماست
1 از عشق تو بوی مختصر نتوان برد جز درد دل و سوز جگر نتوان برد
2 بی عشق تو هرک می برد عمر به سر ضایع تر از آن عمر به سر نتوان برد
1 در دل غم عشق چون تو یاری داریم بی آنک نهان چو آشکاری داریم
2 رفتند هر آن کسی که یاری دارند ما بی کاریم و با تو کاری داریم
1 ما عشق تو را به جان و دل بخریدیم وز بهر تو از جمله جهان ببُریدیم
2 ما را زملامت پس ازین باکی نیست چون پردهٔ خود به دست خود بدریدیم
1 ما از بن گوش حلقه در گوش تویم ما از دل و جان غاشیه بر دوش تویم
2 ما شربت عشق تو چشیدیم تمام از هوش برفته ایم و مدهوش تویم
1 در عشق اگرچه شور و شر بسیار است بودن بی عشق رهروان را عار است
2 عشق است حیات عالم و عالمیان وآن را که نه عشق می کشد مردار است
1 در بیشهٔ عشق شیربازی نبود انصاف که کار عشق بازی نبود
2 هرگه که دو اهل دل به هم بنشینند شاهد باشد ولیک بازی نبود
1 از دل خبری دیدهٔ غمّاز آورد واندوه زساز رفته ام باز آورد
2 نادیده دلم زفتنه ها ایمن بود عشق آمد و باز فتنه ها باز آورد
1 ما جز به غم عشق تو سرنفرازیم تا سرداریم در غمت سربازیم
2 گر تو سرما بی سر و پایان داری ماییم و سری، در قدمت اندازیم