1 بندیان داشت بی زوار و پناه برد با خویشتن بجمله براه
1 لاله از خون دیده آغشته متحیر بماند و سرگشته
1 زان گشاید فقع که بگشادی زان نمایذ ترا که بنمادی
1 هرچه یابی وزان فرومولی نشمرند از تو آن ببشکولی
1 ساخت آنگه یکی بیوگانی هم بر آئین و رسم یونانی