1 به پرده بود جمال جمیل عزوجل به خویش خواست کند جلوهای به صبح ازل
2 چو خواست آنکه جمال جمیل بنماید علی شد آینه، خیر الکلام قل و دل
3 من از مفصل این نکته مجملی گفتم تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل
4 به چشم خودبین در آینه مشاهده کرد بدید خود را بی ضدوند و شبه و بدل
1 بزرگ مایهٔ ایجاد قادر ازلی ز نور پاک جمال محمدست و علی
2 ز نور پاک جمال محمد و علیست بزرگ مایهی ایجاد قادر ازلی
3 دو دست کار کنند این دو دستیار وجود از این دو دست قوی، دستگاه لم یزلی
4 بصورتند دو، لیکن بمعنیاند یکی مبینشان دو، که باشد دوبینی از حولی
1 زندگانی چیست دانی؟ جان منور داشتن بوستان معرفت را تازه و تر داشتن
2 عرش، فرش پایکوب تست، همت کن بلند تا کی از این خاکدان، بالین و بستر داشتن؟
3 بگسل این دام هوس ای مرغ قدسی آشیان گرد و عالم بایدت در زیر شهپر داشتن
4 بهر دیناری، کش از خاکست، پذرفتن وجود بهر دیبائی کش از کرمست، گوهر داشتن:
1 میدهی ساغر به یاد آن لب میگون مرا ساقی امشب میکنی، تا کی به ساغر خون مرا؟!
2 مدعی پیوسته گوید عیب او، غافل که عشق چهرهی لیلی نمود از دیدهی مجنون مرا
3 در درون خلوت دل، زیبا جمال در نیامد تا نکرد از خویشتن، بیرون مرا؟
4 صدهزار افسون بکارش کردم و رامم نگشت تا که رام خویش کرد او با کدام افسون مرا
1 بریخت صاف و نشاط از خم غدیر به جام صلای سرخوشی ای صوفیان درد آشام
2 دمید نیره اللّه از چه طور این نور که برد ز آینهی روزگار، زنگ ظلام
3 چه خوش نسیمست اللّه که از تبسم او شکوفهی طرب از هر کنار شد بسام
4 مشام شیران شد، زین نسیم، عطر آمیز چه باک ازینکه سگان را فرو گرفت ز کام
1 دو هفته ماه من ای لعبت بهشتی رو دگرچه شد که ز من کردهیی تهی پهلو
2 تو سرونازی و بر چشم منت باید جای که جای سروبسی خوشترست بر لب جو
3 تراست نازش کبک و چمیدن طاووس تراست صولت شیر ورمیدن آهو
4 بزلف پیچان، بنهادهیی دو صد نیرنگ بچشم فتان، بنهفتهیی دو صد جادو
1 دایم بیاد قامت آن سرو کشمری ما را چوبید لرزد، قلب صنوبری
2 اللّه که قامت الف آسای آن نگار مانند دال، پشت مرا کرده چنبری
3 بهرام و تیر و کیوان در رتبه کیستند ای زهرهی ترا مه و خورشید، مشتری؟
4 جامی بده که خاطر توحید زای من شیر آورد ز شوق به پستان مادری
1 بس فشرد از پنجه بیداد گردون، نای من بسته شد راه نفس بر منطق گویای من
2 گر هجوم اشک را مانع نبودی، آستین غرق خون کردی جهان را چشم خونپالای من
3 هرچه از گردون مروت جستم از مردم وفا در وجود، آن کیمیای من شد این عنقای من
4 شد بپایان عمر و امروزم نشد بهتر ز دی باز گویم به شود ز امروز من فردای من