به پرده بود جمال جمیل عزوجل از عمان سامانی قصیده 1
1. به پرده بود جمال جمیل عزوجل
به خویش خواست کند جلوهای به صبح ازل
...
1. به پرده بود جمال جمیل عزوجل
به خویش خواست کند جلوهای به صبح ازل
...
1. بزرگ مایهٔ ایجاد قادر ازلی
ز نور پاک جمال محمدست و علی
...
1. زندگانی چیست دانی؟ جان منور داشتن
بوستان معرفت را تازه و تر داشتن
...
1. میدهی ساغر به یاد آن لب میگون مرا
ساقی امشب میکنی، تا کی به ساغر خون مرا؟!
...
1. بریخت صاف و نشاط از خم غدیر به جام
صلای سرخوشی ای صوفیان درد آشام
...
1. دو هفته ماه من ای لعبت بهشتی رو
دگرچه شد که ز من کردهیی تهی پهلو
...
1. دایم بیاد قامت آن سرو کشمری
ما را چوبید لرزد، قلب صنوبری
...
1. بس فشرد از پنجه بیداد گردون، نای من
بسته شد راه نفس بر منطق گویای من
...