قل نزاری قل از حکیم نزاری قهستانی سفرنامه 1
1. قل نزاری قل هو اللهُ احد
ابتدا کن ذکر اللهُ الصمد
...
1. قل نزاری قل هو اللهُ احد
ابتدا کن ذکر اللهُ الصمد
...
1. بذله ای خوش یادم آمد حسب حال
از بزرگی در لطافت بی همال
...
1. روزگاری خرم و خوش داشتیم
گرچه جایی دل مشوش داشتیم
...
1. با یکی از جمع اخوان الصفاء
رفتم از بازار در دارالشفاء
...
1. نو مریدی کردی از پیری سؤال
که ای مقدم در طریقت گوی حال
...
1. از پدر دارم حیاتش دیرباد
نکته ای در باب دل دادن بیاد
...
1. گفت اسپهبد به پیشین روزگار
داشت با قاضی آنجا چند کار
...
1. حالتی افتاد شیخی را مگر
تا سه روز از خویشتن شد بیخبر
...
1. بود در اطراف آذربایجان
ساده مردی از برای حفظ جان
...
1. بود رندی سخت مخمر هولناک
در کفش یکسان نمودی زر و خاک
...
1. عورتی در گوکچه دیدم سوگوار
اشک ریزان بر سر ره زار زار
...