5 اثر از مثنویات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

مثنویات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی

1 روز طرب و خرمی دولت و دین است دوران زمان شاد به دارای زمین است

2 میگفت و همی دید در آیینه بمژگانش آن تیر که از جوشن جان بگذرد این است

3 میگفت و همی خست بدندان لب خندانش لعلی که به عقد گهر آمیخت چنین است

4 نبود عجب ار بخت سیاهم طلبد کام زان روی که بازلف و خط و خال قرین است

1 این سرما و آن خم زنجیر اوست میبرد تا هر کجا تقدیر اوست

2 حل شود این عقده های پیچ پیچ رشته ی ما درید تدبیر اوست

3 گاه آبادش کند گاهی خراب ملک ما در قبضه ی تسخیر اوست

4 کشته ی او زنده ماند جاودان آب حیوان بر لب شمشیر اوست

1 غم بجایی فکند رخت که غمخواری هست ای خوش آنجا که نه یاری نه پرستاری هست

2 هر که یار دگرش نیست خدا یار ویست هر که کاری بکسش نیست باوکاری هست

3 آنکه اندیشه ی گلزار و گلشن در سر نیست میتوان یافت که در پای دلش خاری هست

4 نخرد خواجه ی ما گرچه بهیچش بدهند بنده ای را که بجز خواجه خریداری هست

1 شمشیر بدست آمد سر مست زجام است بادا بحلش خون من ار باده حرام است

2 مفتون توام من نه بر آن طلعت و گیسو آنجا که بهشت است نه صبح است و نه شام است

3 وقتی ز خرابات به خلدم گذری بود کوثر نبود خوشتر از آبی که بجام است

4 شادی جهان زود مبدل بغم آید آنرا که بغم شاد شود عیش مدام است

1 از خواجگان کرامت و از بندگان خطاست آنجا که فضل تست چه باک از گناه ماست

2 ما را امید خواجه بسی به زطاعت است آن بنده مجرم است که نومید از خداست

3 جز عجز و نیستی نپذیرند ارمغان از ما که بازگشت بدر گاه کبریاست

4 سلطان عشق خیمه برون زد زهر دو کون مارا از این چه غم که جهان سر بسر فناست

1 فصل گل است و موسم دیوان و گاه نیست جز صحن باغ در خور اورنگ شاه نیست

2 نرگس گواه من که نباشد ببوستان چشمی که در قدوم شهنشه براه نیست

3 ترکان شاه گرچه دلیرند و فتنه جو دل در امان زفتنه ی چشمی سیاه نیست

4 حاضر ستاده آن صف مژگان تیز زن حاجت بعرض لشکر و سان سپاه نیست

1 مهی امشب مگر در خانهٔ ماست که عالم روشن از کاشانهٔ ماست

2 به آبادی مبر ای خواجه رنجی ببین گنجی که در ویرانهٔ ماست

3 ملامت‌ها که بر من کردی امروز روا بر ناصِح فرزانهٔ ماست

4 بگو با عاقلان زنجیر زلفش نصیب این دل دیوانهٔ ماست

1 راه بیرون شدن از هر دو جهانم هوس است خیمه بیرون زدن از کون و مکانم هوس است

2 تن ناپاکم و این جان هوسناکم کشت زندگانی نفسی بی تن و جانم هوس است

3 خلوتی کو که بر آرم نفسی دور از خویش نه همین دوری از ابنای زمانم هوس است

4 خرقه در خانه نهم موزه و دستار براه گذری تا بدر دیر مغانم هوس است

1 سرم خوش است و دو عالم بمدعای من است بهر چه می نگرم گویی از برای من است

2 بکس نیاز ندارم بخویش نیز مگر یکی خدا و یکی سایه ی خدای من است

3 دوکون و هر چه در او هست هیچ و من هستم که نیستم من و هستی او بقای من است

4 شبم بروی تو بگذشت تا سحر چه عجب که چشم عالمی امروز در قفای من است

1 جانم بلب و جام لبالب ز شراب است فردا چه زیان زآتشم این جام پر آب است

2 گفتم شب امید من از چهره بر افروز گیسوش بر آشفت که مه زیر سحاب است

3 سودی ندهد پند، بگویید بناصح: کوتاه کن افسانه که دیوانه بخواب است

4 بیگانه چه داند که تویی پرده برافکن وانجا که منم نیز چه حاجت بنقاب است

آثار نشاط اصفهانی

5 اثر از مثنویات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.