1 ای گدایی درت مایه صاحب جاهی فخرها کرده بدوران تو شاهنشاهی
2 مانده سر گشته بره چرخ هم از گام نخست خواست با پایه ی قدر تو کند همراهی
3 خاک پای تو بود چشمه ی حیوان و رسید سد سکندر بدرت بی خطر گمراهی
4 تا نبیند بمراد تو بجز عکس مراد عمر بد خواه تو ایمن بود از کوتاهی
1 طلع الصبح و فاضت الانوار یکی از خفتگان نشد بیدار
2 پند گیرید چند ازین غفلت شرم دارید تا کی این پندار
3 ای بس آزادگان سرو خرام پای خجلت بگل درین گلزار
4 ای بسا زیرکان پرمایه دست حسرت بسر درین بازار
1 هوا باد و هوس باران طمع خاک و خطر خضرا در این گلشن زهی نادان که بندد دل گشاید پا
2 مرا از طرف این هامون نشد حاصل جز این کاکنون بپا دارم بسی منت ز خار و بر سر از خارا
3 در این سودا اگر سودی بود در نیستی باشد چه حاصلها که رند از سبحه دارد زاهد از مینا
4 بشاخ گل بجام مل گشایی دست و بندی دل یکی پیوسته با حارو یکی بشکسته از خارا
1 آسمانی دیگر است این بر فراز آسمان یا بهشت جاودان است آشکارا در جهان
2 خاک او جنت نشان است آب او کوثر صفت باد او چون طره ی حورا و شان عنبر فشان
3 ساکنان عرش با سکان فرشش همنشین طایران قدس با مرغان بامش همزبان
4 لامکان است و در آن تابان صفات ذوالجلال یا مکان سایه ی یزدان شد این خرم مکان
1 چیست آن روشندلی کز تیره سنگش گوهر است عاشقی روشن ضمیر و دلبری سیمین بر است
2 گه دلش از سنگ و گه ز آهن ولی سنگین دلش از دل عشاق و طبع دلبران نازکتر است
3 ساده لوح و پاکدل چون عاشقان آمد ولی هر زمانش چون هوسناکان نگاری در بر است
4 عارض خوبان فروزان است ز آه عاشقان روی این ز آهی زروز عاشقان تیره تر است
1 زیباترین اشیا فرخترین اعیان از هرچه هست پیدا وز هرچه هست پنهان
2 از مرغها هزار است از وقتها سحرگه از فصلها بهار است از نوعهاست انسان
3 از عهدها شباب است از آبها شراب است از انجم آفتاب است از ماههاست نیسان
4 از سنگها دل دوست از عیشها غم اوست از تیغهاست ابرو از دشنههاست مژگان
1 باد نوروزی مگر از کوی جانان میرسد کز شمیمش بر تن افسردگان جان میرسد
2 باز فراش صبا در مقدم سلطان گل از پی آرایش بستان شتابان میرسد
3 سبزه تا آرد خبر از گل به بلبل در چمن چون شتابان پیکی از شبنم خَویافشان میرسد
4 رشک گردون شد چمن از گل کنون بر چرخ پیر سدهزاران طعنه از اطفال بستان میرسد
1 عید است و دارد هر کسی فکر نثار مجلسی گیرم تو از زر مفلسی گوهر فشان جای زرش
2 قانون مدحت ساز کن مدح ملک آغاز کن درج معانی باز کن گوهر فشان شو بر درش
3 در شاد باش عید همایون و ستایش شاه آن آهوان نغز بین بر طرف گلبرگ ترش
4 آن آهوان نغز بین بر طرف گلبرگ ترش طرف گلستان سبز بین از نافه ی جان پرورش
1 ای مایه روح و راحت جان ای خاک تو به ز آب حیوان
2 ای ساحت دلگشای اشرف ای روضه ی جانفزای رضوان
3 ای غنچه گلبنت سخن سنج ای سوسن گلشنت زبان دان
4 بادت چه عجب اگر برد دل آبت چه عجب اگر دهد جان
1 سوی تهران خویش را از اصفهان آوردهام یا که از گلخن مکان در گلستان آوردهام
2 یا که از دارالحوادث بار رحلت بستهام رخت هستی جانب دارالامان آوردهام
3 یا که گویی از بلای زاهدان جان بردهام نیمجانی بر در پیر مغان آوردهام
4 راست گویم داشتم یک چند در دوزخ مقام وین زمان جا در بهشت جاودان آوردهام