1 ای برده قرار و صبر و تاب از دل ریش لرزان بسر موی تو دلهای پریش
2 دادی سر زلفین مسلسل بر باد صد خون خطا فکندی از گردن خویش
1 رویی که عرق چو ژاله میروید از او تاثیر می دو ساله میروید از او
2 گر حسرت داغ وی برد دیده به خاک تا دامن محشر لاله میروید از او
1 ترکی که ز خون خیره پروا نکند از آه ستم کشان محابا نکند
2 خونریزی عاشقان بفردا نگذشت ترسا بچه بین که فکر فردا نکند
1 ای باذر قول نیرّ این طرفه پیام برگوی بطرز پخته با مفتی خام
2 کان نغمه که بود از لب داود حلال از بهر چه در دهان نی گشت حرام
1 قلیان نه اگر آتش عشقش بسر است دائم ز چه با دود دل و چشم تر است
2 رسم است که شکرّ از نی آید بیرون قلیان بلب لعل تو نی در شکر است
1 حاشا که بچشم من شبی خواب آید چون یادم از آن طرّۀ پرتاب آید
2 گرد دلبر نوپری بیاید بر من تا حشر مرا ز دیده سرخاب آید
1 رخسار بدست زلف جادو دادی بنگر سپهی را چه قدر رو دادی
2 از سادگی خویشتن ایساده نگار گنجی بکف دزدک هندو دادی
1 یارب ز سپاه قهر خیلی بفرست بر رفع خسان زکوه سیلی بفرست
2 تا چند توان جلوۀ دونان دیدن بهر ولد الزنا سهیلی بفرست
1 پرتاب پریده را بشست آوردن شکرّ ز عصارۀ کیست آوردن
2 بر لانۀ مور اشتر مست آوردن بتوان نتوان ترا بدست آوردن
1 در بزم می از لطافت جام و مدام افتاده معاشرین در اندیشۀ خام
2 قومی همه می بیند و قومی همه جام من مست تو و فارغ از این شبهه عام