1 ای زلف تو حلقه بر رخ ماه زده حسن تو بر آفتاب خرگاه زده
2 منشور رخت را ز ازل منشی «کن » بر چهره نشان «حسبی الله » زده
1 من بوی تو از گل و سمن می شنوم نام تو ز بلبل چمن می شنوم
2 ذکر تو بود در آفرینش پیدا من می شنوم همیشه من می شنوم
1 ای خلق جهان به جملگی بشتابید باشد که همه سی و دو را دریابید
2 تقلیدروان محو شدند همچو مطر بگرفت جهان «فضل » و شما در خوابید
1 بیخ شجر قدس مرا در جان است سر «انا» در میان او پنهان است
2 فعل از من و قول از او همه ایمان است سر تا به قدم وجود من قرآن است
1 ای آن که تو تن را به سفالی ننهی لب بر لب آن آب زلالی ننهی
2 هر وحی که آید به تو، از من آید زنهار، به دل وهم و خیالی ننهی