1 بیار ای ساقی مهوش! می گلرنگ روحانی که ارزد خاتم لعلت به صد ملک سلیمانی
2 نگارا تا در افکندی نقاب از چهره گلگون خجالت دارد از رویت گل صدبرگ بستانی
3 صدف را کاشکی بودی چو انسان دیده بینا که تا از درج یاقوتش ببردی گوهرافشانی
4 مها منشور زیبایی ز خوبان جهان بستان که بر حسن تو ختم آمد کمال حسن انسانی
1 ای بر دل پردردم هردم ز تو آزاری کی بود و کجا باشد مثل تو دل آزاری
2 ای جور و جفا کارت، تا کی کشم آزارت جز جور و جفا با من، هرگز نکنی کاری
3 ریزی به جفا خونم، آنگاه کنی پرسش مثل تو کجا باشد در هر دو جهان یاری
4 بر بوی گل وصلت ای غنچه لب بسته! تا کی شکنی هردم در پای دلم خاری؟
1 عشق اگر بازد کسی با روی دلداری چنین ور سر اندازد کسی در پای عیاری چنین
2 بار زلفت می کشم بر جان و دل تا زنده ام عاشق سرباز، اگر باری کشد باری چنین
3 می کشد خود را ز زلفش صوفی پشمینه پوش خودپرست است او چه داند قدر زناری چنین
4 پیش چشمانت بمیرم زانکه بسیار ای نگار! خوشتر از عمر است مردن پیش بیماری چنین