1 مردم اگر این تن ساسیستی جز که یکی جانور او کیستی؟
2 جانوران بندهش گشتی اگر مردم تو جوهر ناریستی
3 رمز سخنهای من ار دانیی قول منت مژده به شادیستی
4 وعده نبودیش به ملک ابد گر گهرش گوهر فانیستی
1 ای داده دل و هوش بدین جای سپنجی بیم است که از کبر در این جای نگنجی
2 والله که نیاید به ترازوی خرد راست گر نعمت دنیا را با رنج بسنجی
3 ور مملکت روم بگیری چو سکندر هرگز نشود ملک تو این جای سپنجی
4 وز بند و بلای فلکی رسته نگردی هرچند تو را بنده شود رومی و طنجی
1 چنین در کارها بسیار مندیش مگو ورنه بکن کاری که گفتی
2 نباید کز چنین تدبیر بسیار ز تاریکی به تاریکی درافتی
1 چنین زرد و نوان مانند نالی نکردهستم غم دلبر غزالی
2 نه آنم من که خنبانید یارد مرا هجران بدری چون هلالی
3 نه مالیده است زیر پا چو خوسته مرا چون جاهلان را آز مالی
4 غم خوبان و آز مال دنیا کجا باشد همال بیهمالی؟
1 تا کی از آرزوی جاه و خطر به در شاه و زی امیر شوی؟
2 دشمن من شدی بدانکه چو من حاضر آیم تو می حسیر شوی
3 جهد آموختن بباید کرد گرت باید که بینظیر شوی
4 که نمیرند جمله باخطران تا تو، ای بیخطر، خطیر شوی
1 چند گردی گرد این بیچارگان؟ بیکسان را جوئی از بس بیکسی!
2 تا توانستی ربودی چون عقاب چون شدی عاجز گرفتی کر گسی
3 فاسقی بودی به وقت دست رس پارسا گشتی کنون از مفلسی
1 اگر نه بستهٔ این بیهنر جهان شدهای چرا که همچو جهان از هنر جهان شدهای؟
2 تن تو را به مثل مادر است سفله جهان تو همچو مادر بدخو چنین ازان شدهای
3 چرا که مادر پیر تو ناتوان نشده است تو پیش مادر خود پیرو ناتوان شدهای؟
4 فریفته چه شوی ای جوان بدانکه به روی چو بوستان و به قد سرو بوستان شدهای؟
1 جهانا چه در خورد و بایستهای! وگر چند با کس نپایستهای
2 به ظاهر چو در دیده خس ناخوشی به باطن چو دو دیده بایستهای
3 اگر بستهای را گهی بشکنی شکسته بسی نیز هم بستهای
4 چو آلودهای بینی آلودهای ولیکن سوی شستگان شستهای
1 ایا همیشه به نوروز سوی هر شجری تو ناپدید و پدید از تو بر شجر اثری
2 توی که جز تو نپنداشت با بصارت خویش عفیفه مریم مر پور خویش را پدری
3 به تو نداد کسی مال و متهم تو بوی چو گشت مفلس هر شوربخت بیهنری
4 خبر همی ز تو جویند جملگی غربا و گرچه نیست تو را هرگز از خبر خبری
1 بینی آن باد که گوئی دم یارستی یاش بر تبت و خرخیز گذارستی
2 نیستی چون سخن یار موافق خوش گر نه او پیش رو فوج بهارستی
3 گر نبودی شده ایمن دل بید از باد برگش از شاخ برون جست نیارستی
4 ور نه می لشکر نوروز فراز آید کی هوا یکسره پر گرد و غبارستی