1 گفتم ز دعای من شبخیز حذر کن گفتا برو اظهار ورع جای دگر کن
2 گفتم که قدم در ره عشق تو نهم گفت بگذار ولیکن قدم خویش ز سر کن
3 گفتم نظری بر رخ زیبای تو خواهم گفتا برو از هر دو جهان قطع نظر کن
4 گفتم که دلم، گفت سراغ ره ما گیر گفتم که سرم، گفت به فتراک نظر کن
1 عشاق تو جز دیدهٔ خونبار نخواهند غیر از دل آزرده افکار نخواهند
2 فریاد که این درد مرا کشت که آن دوست با من نکند مهر که اغیار نخواهند
3 ای بوالهوسان دور شوید از من مسکین مردان دهش رونق بازار نخواهند
4 گو قیمت ما بشکند آنجا که کسی را باشند خریدار و خریدار نخواهند