1 هرگز ز توام غیر دلآزاری نه خون گشته دل مرا ز تو دلداری نه
2 ظالم خونم نگویم از جور مریز من کشتنیم ولی باین زودی نه
1 فریاد ز طبع جرم زاینده ما وز نفس به بد راه نماینده ما
2 رفت آنچه ز عمر ما به بدکاری رفت آه ار گذرد چو رفته آینده ما
1 ای غبغب دلکش ترا بوی ترنج وز غیرت او زرد شده روی ترنج
2 باشد ز نخ تو بر فراز غبغب سیبی که نهادهاند بر روی ترنج
1 آنرا که نه دانش و نه عرفان باشد حاشا که ز معصیت گریزان باشد
2 از جرم و گنه بیخبران را چه گریز کجکج رفتن لازم مستان باشد
1 یک چند منت دوست گمان میکردم وز شوق فدایت دل و جان میکردم
2 از تیغ جفا عاقبتم کشتی و کاش زآغاز ترا من امتحان میکردم
1 ای ز آب و هوای دیر مردم گشته صد رنگ ز دور چرخ انجم گشته
2 این مشت گل تست که در کوی مغان گه ساغر و گه سبو و گه خم گشته
1 باغیست محبت که شجرهاش خوش است نخلیست مودت که ثمرهاش خوشست
2 جان پرورد آنچه غیر گوید از یار دلاله خوش ار نیست خبرهاش خوشست
1 یاران که در آغوش و کنارند مرا وز بیم فراق خسته دارند مرا
2 تا رفته بخاک اگر سپارند مرا آن به که روند و واگذارند مرا
1 روزی که بکوی میفروشان بردند از جام نخست عقل و هوشم بردند
2 از بادهچان دوش خراب افتادم کز میکده امروز بدوشم بردند
1 پیدا چو گهر ز قطره آب شدیم وانگاه نهان چون در نایاب شدیم
2 بودیم بخواب در شبستان عدم بیدار شدیم و باز در خواب شدیم