1 خورشید سپهر سر بلندی بهزاد کز مادر دهر از همه عالم زیر سرت
2 گفتند که بر بستر ضعف است ملول بهر شعفش به دلف بشین باد آن ضاد
1 ای شمع سرا پردهٔ شاهنشاهی سرگرم تو ذرات ز مه تا ماهی
2 گر پرده ز چهره افکنی برخیزد بانگ از عرب و عجم که ماهی ماهی
1 خواهمچو جزا طرح عقاب اندازد جرم دو جهان به جرم من ضم سازد
2 تا عفو که چشم کائناتست بر آن چشم از همه پوشیده به من پردازد
1 ای کرده قدوم تو سرافراز مرا وز یک جهتان ساختهٔ ممتاز مرا
2 از خاک مذلتم چو برداشتهای یک باره نگهدار و مینداز مرا
1 آن شوخ که چشم مردمی دارم ازو گفتم به نظاره کام بردارم ازو
2 نادیده رخش تمام رفتم از کار وز نیم نفس تمام شد کارم ازو