1 از الفت درد اگرچه کلفت داری صد شکر که بر علاج قدرت داری
2 آن پای که بر بستر درد است امروز فرداست که در رکاب صحت داری
1 این حوض که در دیده هر نکته رسی از جام جهان نماسبق برده بسی
2 آیینهٔ صد صورت گوناگونست آیینهٔ بدین گونه ندیدست کسی
1 عید آمد و بانگ نوبت سلطانی هرگوشه گذشت از فلک چوگانی
2 بر چرخ برین جذر اصم گوش گرفت از غلغلهٔ کوس محمد خانی
1 هرنجم که بر فلک رود زایت وی رجعت کند اختلال در رفعت وی
2 نواب ولی نجم غرایب اثریست که آثار سعادتست در رجعت وی
1 ای شمع سرا پردهٔ شاهنشاهی سرگرم تو ذرات ز مه تا ماهی
2 گر پرده ز چهره افکنی برخیزد بانگ از عرب و عجم که ماهی ماهی