1 ای شمع سرکشان که به سر پنجهٔ جفا سر رشته وفای مرا تاب دادهای
2 گر سارمت فکار به زخم سخن مرنج چون خنجر زبان مرا آب دادهای
1 صاحب از راه خداوند زمین و آب کن ای خداوندی ملاذی اعتضادی صاحبی
2 من که یک دینار را امروز صاحب نیستم چون توانم کرد آب صاحبی را صاحبی
1 ای نمایان سهیل اوج وجود کافتاب سپهر ایجادی
2 وی همایون نگین خاتم جود که چو حاتم به بذل معتادی
3 دل ویران هرکه بود نهاد ز التفات تو رو به آبادی
4 در ترازوی جود سنگ سبک بهر هیچ آفریده ننهادی
1 آن شه حسن کز غلامی اوست بندگی را شرف بر آزادی
2 گنج حسنش اگر مکان طلبد در دو عالم نماند آبادی
3 خون ز شریان جبرئیل آرد مژهاش در محل فصادی
4 مرغ روح از هوس قفس شکند چون رود غمزهاش به صیادی
1 سرور عادیان سر غولان آن که نبود به هیاتش دگری
2 وان بزرگ شترلبان که بود پیش او صد نواله ماحضری
3 بودی او را برادر کوچک دادی ار عوج را خدا پسری
4 قلب بسیار بوده رد عالم لیک از وی نبوده قلب تری
1 شاعر خیره در اقلیم سخن میباشد جان ستاننده ز اعدانه به تلخی به خموشی
2 گر بنابر غرضی گرچه نگوید هجوت مدحت آن نوع بگوید که تو خود را بکشی
1 شیخ حیدر کز کمال اعتقاد دست بیعت داد با آل علی
2 از جهان چون رفت بادا در جنان خرم و دلشاد با آل علی
3 از خرد تاریخ او کردم سوال گفت حشرش باد با آل علی
1 همای آشیان سلطنت شهزاده سلطانم مه خورشید پرتو مه چه رایات سلطانی
2 مهین بانو که بر تخت تجرد داشت چون مریم ببر تشریف لم یمسسنی از بس پاکدامانی
3 به عزم گلشن فردوس زرین محملش ناگه به دوش حور و غلمان شد روان زین عالم فانی
4 چو کرد آن ثانی مریم وداع شاه عیسی دم پی تاریخ گفتم حیف و آه از مریم ثانی
1 هر نفس میکرد چون از تاب مرگ رشتهٔ عمر عزیزی کو تهی
2 هر زمان میشد چو از دست اجل پیکری در خاک چون سرو سهی
3 با وجود طفلی از اوضاع چرخ یافت سید نعمت الله آگهی
4 با برادر همرهی کرد اختیار وز توجه کرد قالب را تهی
1 از باغ جلال ملت آن تازه نهال چون رفت و خرد حساب کمیت سال
2 کافاق آراست از طبعم خواست
3 گل دستهٔ گلشن جلال افزون دید شد دور درین ولا نهالی ز جلال
4 زان مدت و گفت وان هم شد راست