1 شکر خدا که پایهٔ دولت ز آسمان بگذشت و سر کشید به ایوان لامکان
2 شکر دگر که کوفت فرو نوبت ظفر دست قدر بیاری خلاق انس و جان
3 شکر دگر که شیر خدا شاه ذوالفقار شمشیر فتح داد به دست خدایگان
4 صاحب لوای تاجور بارگه نشین کشور گشای تخت ده مملکت ستان
1 دوستان مژده که از موهبت سبحانی میرسد رایت منصور محمد خانی
2 رایتی کرد سر علمش گردیده همچو پروانهٔ جانباز مه نورانی
3 رایت رفعتش افکنده لباسی دربر کز گریبان فلک میکندش دامانی
4 رایتی صیقلی مهجه نورانی او برده از روی جهان رنگ شب ظلمانی
1 رسید باز به گوش زمان نوید امان ز استقامت شاهنشه زمین و زمان
2 جمیلهٔ شاهد امینت آمد از در صبح بهم نشینی دارای پادشاه نشان
3 نگشت کشتی دریای کین سبک حرکت که بود لنگرش از کوه حلم شاه گران
4 لب نشاط شه از انبساط خندان گشت چو کند مدعی از مدعای خود دندان
1 درین ضعف آن قدر دارم ز بیماری گر انباری که بر بومی که پهلو مینهم قبریست پنداری
2 ز بیماری چنان با خاک یکسانم که از خاکم اجل هم برنمیدارد معاذالله ازین خواری
3 مرا حالیست زار ای دوستان ز انسان که دشمن هم به حالم زار میگرید مبادا کس به این زاری
4 دل من تا نشد افکار عالم را نشد باور که یک دل میتواند بود و صد عالم دلافکاری