1 برید باد صبا خاطری پریشان داشت مگر حدیثی از آن زلف عنبر افشان داشت
2 نسیم زلف نگار از نسیم باد بهار فتوح روح روان و لطافت جان داشت
3 صبا ز سلسلۀ گیسوی مسلسل یار هزار سلسله بر دست و پای مستان داشت
4 بیام یار عزیز ملیج روح افزا است دم مسیح توان گفت بهره ای زان داشت
1 دل فسردۀ من همچو طالع منحوس چنان نخفته که خیزد ز جا ببانگ خروس
2 دلی که عکس جمال ازل بدی ز اول در آخر آمده از شوری عمل معکوس
3 دلی که بود خود آئینۀ تجلی، شد ز زنگ معصیت و سیر قهقری منکوس
4 دلی که طائر قدس است وز آشیان جلال ز بهر دانه در این خاکدان بود محبوس
1 خبر از طوس مگر آمده با پیک صبا از غریب الغرباء
2 که چه گل کرده بتن پیرهن صبر قبا از غمش آل عبا
3 طور سینای تجلی شده یکسان با خاک سینۀ سینا چاک
4 گوئی از سوز غم و حسرت آن مهر لقا خر موسی صعقا