باز شوری ز سر می زند سر از غروی دیوان کمپانی 1
              1. باز شوری ز سر می زند سر 
              شور شیرین لبی پر ز شکر 
            
    
              1. باز شوری ز سر می زند سر 
              شور شیرین لبی پر ز شکر 
            
              1. عمری ار موسی کاظم ز جفا مسجون بود 
              در صدف گوهر بحر عظمت مکنون بود 
            
              1. زندانیان عشق چه شب را سحر کنند 
              از سوز شمع و اشک روانش خبر کنند