باز از محمدحسین غروی اصفهانی دیوان کمپانی 1
1. باز شوری ز سر می زند سر
شور شیرین لبی پر ز شکر
1. باز شوری ز سر می زند سر
شور شیرین لبی پر ز شکر
1. عمری ار موسی کاظم ز جفا مسجون بود
در صدف گوهر بحر عظمت مکنون بود
1. زندانیان عشق چه شب را سحر کنند
از سوز شمع و اشک روانش خبر کنند