1 دل بود بیمار آن بیمار عشق مه جبین تن بود رنجور آن رنجور یار نازنین
2 آهوی طبعم به نخجیر غمش تا شد اسیر چون به زنجیر ستم سر رشتۀ دنیا و دین
3 شد به بند بندگان، سر حلقۀ آزادگان یا سلیمان حلقۀ اهریمنان را شد نگین
4 نقطۀ اسلام را پر کار کفر آمد محیط مرکز عدل حقیقی شد مدار ظلم و کین
1 ای پیک غم بر گو چه شد بیمار ما را دلدار ما را
2 آن نوجوان ناتوان بینوا را بی آشنا را
3 جز بانوان بینوا بودش پرستار یا هیچ غمخوار
4 یا بود جز اشک روان آن دلربا را آبی گوارا