1 برادر چه آخر ترا بر سر آمد که سرو بلند تو از پا در آمد
2 چه شد نخل طوبی مثال قدت را که یکباره بی شاخ و برگ و بر آمد
3 چه از تیشۀ این ستم پیشه مردم بشاخ گل و نو نهال تر آمد
4 دریغا که آئینۀ حق نما را بسی زنگ خون بر رخ انور آمد
1 تا که شد سرو سهی سای ابی الفضل قلم کمر شه شده خم
2 تا صنوبر بر او سوخت ز سر تا بقدم سوخت گلزار قدم
3 تا که آن شمع دل افروز ز سر تا پا سوخت شاهد یکتا سوخت
4 نخلۀ طور شرر بار شد از آتش غم شعله ور زین ماتم
1 چشمۀ خور در فلک چارمین سوخت ز داغ دل ام البنین
2 آه دل پرده نشین حیا برده دل از عیسی گردون نشین
3 دامنش از لخت جگر لاله زار خون دل و دیده روان ز آستین
4 مرغ دلش زار چه مرغ هزار داده ز کف چار جوان گزین
1 دل شوریده نه از شور شراب آمده است دین و دل ساقی شیرین سخنم برده ز دست
2 ساغر ابروی پیوستۀ او محوم کرد هر که را نیستی افزود بهستی پیوست
3 سرو بالای بلندش چه خرامان می رفت نه صنوبر که دو عالم بنظر آمده پست
4 قامت معتدلش را نتوان طوبی خواند چمن فاستقم از سرو قدش رونق بست