شیخ گفت هر دل کی درو دوستی دنیا بودآن دل پراکنده بود. ,
حسن بصری عزیز تابعین بوده است روزی یکی وی را پرسید کی: کیف انت و کیف حالک؟ حسن گفت یا اخی سی سالست تا ما در نفس خویش را دربستهایم و منتظر فرمان نشسته. ,
آنگه شیخ گفت پراکندگی دل از دوستی دنیا بود و تادوستی دنیایی بود هرگز دل جمع نگردد که رسول گفت صلی اللّه علیه و سلم: حب الدنیا رأس کل خطیئة.سر لشکر همۀ خطاها در خانۀ دل نشسته، آنگه چیزی دیگر را راه دهد تا به خانۀ دل درآید؟ شیخ گفت بوالقسم بشر یاسین بسیار گفتی این بیت: ,
4 مهمان تو خواهم آمدن جانانا متواریک وز حاسدان پنهانا
شیخ را سؤال کردند کی یا شیخ هر چند تدبیر میکنیم درین معنی نمیرسیم شیخ گفت التدبیر تدمیر تدبیرکار بیخبران بود و هیچ راه زن عظیمتر از تدبیر نیست، ایشان گفتهاند:اطلبوا اللّه بترککم التدبیر فان التدبیر فی هذا الطریق تزویر. ,
آنگه گفت ابلهترین کسی بود که در دوست با دشمن تدبیر کند، این تدبیر از قلت معروف بود. پیری بوده است که این دعا بسیار گفته است اللّهم اشکو الیک من قلّة معرفتی بک. ,
آنگه گفت: سعیدة الصوفیة از ناسکات این طریق بوده است و شیخ بو عبدالرحمن او را در طبقات ناسکات آورده است، جمعی ازین طایفه به تبرّک به سلام بدر حجرۀ وی شدند و گفتند دعایی بگوی ما را، آن موفقه گفته است: قطع اللّه عنکم کل قاطع یقطعکم عنه. ,
آنگه شیخ گفت: المتکلف محجوب به تدبیره مقطوع بدعواه فی جمیع اموره. ,
شیخ گفت: الزیارة مع حضور القلب خیر من دوامها مع نفور القلب. ,
پس گفت بندۀ آنی که در بندِ آنی. ,
آنگاه گفت تا کسی صفاء معاملت خود بیند میگوید انت و انا،چون نظرش بفضل و رحمت وی افتاد به جملگی گوید انت، انت آنگه بندگیش حقّیقت گردد. ,
شیخ گفت: من لم یرنفسه الی ثواب الصدقة احوج من الفقیر الی صدقته فقد بطلت صدقته. ,
شیخ را پرسیدند از شریعت و طریقت و حقّیقت، شیخ ما گفت این اسامی منازلست و این و منازل بشریت را بود. شریعت همه نفی و اثبات بود بر قالب و هیکل، و طریقت همه محو کلی باشد و حقّیقت همه حیرتست. بوبکر صدیق رضی اللّه عنه از دنیا میرفت و میگفت: یا هادی الطریق حرت، از حیرت حقّیقت آواز میداد این گفتها نشانست و نشان از بی نشان کفرست. ,
شیخ گفت این کار بسر نَشُو تا خواجه بدر نَشُو، آنِ ما اینست! پس این ابیات در اثناء این سخن گفت، بیت: ,
2 چونان شدهام که دید نتوانندم تا پیش تو ای نگار ننشانندم
3 خورشید تویی بذره من مانندم چون ذره بخورشید همی دانندم
شیخ گفت طمع از کار بیرون باید کرد اگر خواهی کی عمل بر تو سبک گردد در عمل بیطمع باید بود: ,
2 کمال دوستی از دوستان بی طمعیست چه قیمت آرد آن خیر کش بها باشد
3 عطا دهنده ترا بهتر از عطا به یقین عطا چه باید چون عین کیمیا باشد
شیخ را سؤال کردند یا شیخ: الفقرُ اَتَمّ اَم الغنی؟ شیخ گفت: ,
2 بوالعجب یاری ای یار خراسانی چاکر بوالعجیبهای خراسانم
پس گفت اتم و اکمل و افضل در شریعت است چون نظر سبحانی خود بر کسی پیدا کند فقرش غنا گردد و غنا فقر، بشریت آینۀ ربوبیت است وی بهرچ آفرید بدان نظر نکرد جز به آدمی انَّ اللّه تَعالی لَمْ یَنْظَر اِلی الدُّنیا مُندَخَلَقها بُغْضاً لَها چون به حدیث آدمی رسید گفت. اِنَّ اللّه تَعالی لایَنْظُرُ اِلی صُوَرِکُمْ وَلا اِلی اَعْمالِکُم وَلکِن یَنْظُرُ اِلی قُلُوبِکُم همۀ عالم رادر آفرید کی امری بس بود کی گفت کُنْ فَکان چون به آدمی رسید از امر درگذشت و گفت خَلَقْتُ بِیَدی و این قالب را بود، چون بارواح رسید گفت وَنفَخْتُ فِیهِ مِن روُحِی. ,