قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان. ,
وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ (۱) ویل هر طنّازی را سخن چینی بد گویی. ,
الَّذِی جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ (۲) او که مال بر هم مینهد و بر هم میشمارد. ,
یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ (۳) میپندارد که مال او او را ایدر پاینده دارد. ,
این سوره صد و سی حرفست. سی و سه کلمه. نه آیت، جمله به مکه فرو آمد. ,
و درین سوره ناسخ و منسوخ نیست. و در فضیلت سوره خبر ابی بن کعب است از پیغامبر (ص) گفت: «هر که این سوره بر خواند، اللَّه تعالی او را بعدد هر کس که پیغامبری را افسوس داشته ده نیکی در دیوان او بنویسد. و این سوره اندر شأن کافران مکه فرو آمد. ولید مغیره و امیّة خلف و اخنس شریق که بر رهگذر مصطفی (ص) و یاران مینشستند، چون یکی از ایشان بگذشتی از پس وی سخن ناسزا گفتندی، بلب همیگزیدند و بچشم و ابرو همینمودند و بزبان همیگفتند. گهی رویاروی طعن همیکردند و ناسزا همیگفتند، گهی از پس پشت عیب همیجستند و افسوس همیداشتند. تا ربّ العزّة این سوره در شأن ایشان فرو فرستاد و بد سرانجامی ایشان بیان کرد، گفت: وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ و قیل: هو عامّ فی حقّ کلّ من هذه صفته. قال ابن عباس: الهمزة و اللّمزة معناهما واحد و هو العیّاب المشّاء بالنّمیمة، المفرّق بین الاحبّة، الباغی للبریء العیب. ,
روی عن اسماء بنت یزید قالت: قال رسول اللَّه (ص): «الا اخبرکم بخیارکم»؟ قالوا بلی یا رسول اللَّه. قال: «الّذین اذا رأوا ذکر اللَّه عزّ و جلّ ثمّ قال: «اخبرکم بشرارکم»؟ قالوا: بلی قال: «المشّاؤن بالنّمیمة، المفرّقون بین الاحبّة، الباغون للبرءاء العیب». ,
و قال مقاتل: الهمزة الّذی یعیبک فی الغیب و اللّمزة یعیبک فی الوجه. و قال ابو العالیة و الحسن علی ضدّه. و قال سعید بن جبیر و قتادة الهمزة الّذی یأکل لحوم النّاس یغتابهم. و اللّمزة الطّعّان علیهم. و قال ابن زید: الهمزة الّذی یهمز النّاس بیده و یضربهم و اللّمزة الّذی یلمز النّاس بلسانه و یعیبهم. و یرمز بحاجبه و یشیر برأسه، و الهمزة و اللّمزة ساکنتا المیم الّذی یفعل ذلک به. ,
قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «بسم اللَّه» کلمة غیورة لا یصلح لذکرها الانسان مصون من اللّغو و الغیبة. و لا یصلح بمعرفتها الّا قلب محروس عن الغفلة و الغیبة و لا یصلح لمحبّتها الّا روح محفوظة عن العلاقة و الحجبة. ,
نام خداوندی که عزیزست نام او. عظیم است انعام او قدیم است کلام او، شیرین است پیغام او، هر ذرّهای از ذرّات عالم دلیلست بر جلال و اکرام او، هر کجا شاهیست نقش بندگی بر جبین و اعلام او. هر کجا درویشی است مولی آنجا که دل پر حسرت بی کام او. خداوندی که زمین خدمت نکشد بار نعمت او، آسمان شکر بر نتابد اعباء امانت منّت او، دست وصف نرسد بشاخ نعت جلال صمدیّت او، چشم ادراک نبیند سهیل فلک جمال احدیّت او، خواطر ضمائر و سرائر اسرار در نیابد دقائق حقائق او. کسوت عبارت و اشارت محیط نشود بوصف عزّت و کبریاء او. ,
پیر طریقت گفت: الهی تو آنی که خود گفتیچنان که خود گفتی چنانی، عظیم شانی و قدیم احسانی، عزیز و سلطانی، دیّان و مهربانی هم نهانی هم عیانی، دیده را نهانی و جان را عیانی. من سزای تو ندانم تو دانی. ,
4 رفیع القدر فی عزّ المکان کریم القول فی لطف البیان