این سورة الفجر پانصد و هفتاد و هفت حرفست، صد و سی و هفت کلمه، سی آیه، از شمار کوفیان، و سی و دو آیه از شمار مدنیان، و بیست و نه آیه از شمار بصریان. ,
اختلافست میان ایشان اندر چهار آیت کوفیان فِی عِبادِی آیت شمارند، مدنیان وَ نَعَّمَهُ آیة شمارند، و عَلَیْهِ رِزْقَهُ آیت شمارند، وَ جِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ آیت شمارند. و این سوره مکّی است، جمله به مکه فرو آمده باجماع مفسّران. و اندرین سوره نه ناسخ است و نه منسوخ. روایت کنند از ابی کعب از پیغامبر (ص) گفت: «هر که سورة الفجر برخواند روز آدینه، خدای عزّ و جلّ او را بیامرزد و هر که در دیگر روزها برخواند، نوری باشد او را روز قیامت. قوله: وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ این همه سوگندان است که ربّ العالمین یاد میکند و در قرآن ذکر سوگند بسیار است زیرا که قرآن بلغت عرب فرو آمده بر عادت عرب، و العرب اکثر خلق اللَّه قسما فی کلامها. در هیچ لغت آن سوگندان نیست که در لغت عرب و ربّ العالمین مصطفی (ص) در تبلیغ رسالت و سخن گفتن با مشرکان سوگند میفرماید: «قُلْ بَلی وَ رَبِّی» «قُلْ إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ». ,
وَ الْفَجْرِ وقت الفجار الصّبح و المراد به النّهار کلّه، کقوله: «وَ الضُّحی» و قیل: فجره اللَّه لعباده فجرا، ای اظهره فی افق السّماء فی المشرق مبشّرا بادبار اللّیل المظلم و اقبال النّهار المضیء و ابتداء یوم من الایّام، و هما فجران مستطیر و هو المحرّم للأکل و الشّرب فی رمضان و مستطیل و هو الّذی قبله کذنب السّرحان و لا یتعلّق به حکم. و قیل: معنی انفجر انفجار الماء من العیون و النّبات من الارض. و قیل: انفجار الماء من اصابع رسول اللَّه (ص) یوم الطّائف. و قیل: انفجار النّاقة من الصّخرة لصالح (ع). ,
فعلی قول من یقول: الْفَجْرِ شقّ عمود الصّبح اختلفوا فی انّه ایّ فجر؟ فقال قوم بالعموم و انّه فجر کلّ یوم الی انقضاء الدّنیا و هو قول القرظی و خصّ الآخرون فقالوا: هو فجر اوّل یوم من المحرّم تنفجر عنه السنّة. و قال الضحاک: هو فجر اوّل ذی الحجّة لانّ اللَّه تعالی قرن الایّام به. و قال مقاتل: «فجر» کلّ جمعة فی کلّ سنة. و قیل: هو «فجر» یوم النّحر. قوله تعالی: وَ لَیالٍ عَشْرٍ هی العشر الاوّل من ذی الحجّة و هی افضل ایّام السّنة. ,
1 قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان. وَ لَیالٍ عَشْرٍ (۱) و بده شبانه روز.
2 وَ الْفَجْرِ ببامداد روز. وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ (۲) و بجفت و بطاق.
وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ (۳) و بشب که در آید. ,
هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ بسنده است این بسوگند لِذِی حِجْرٍ (۴) خردمند زیرک را. ,
قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بسم اللَّه کلمة منیعة لیس یسموا الی فهمها کلّ خاطر، فخاطر غیر عاطر عن علم حقیقته متقاصر، کلمة عزیزة من ذکرها عزّ لسانه و من صحبها اهتزّ جنانه. قدر بِسْمِ اللَّهِ کسی داند که دلی صافی دارد، و در دل یادگار الهی دارد، ساحت سینه از لوث غفلت پاک دارد، نظر اللَّه پیش چشم خویش دارد، خلوت «وَ هُوَ مَعَکُمْ» نقش نگین یقین خود گرداند، عین بیداری و هشیاری شود، تا چون نام او گوید، طنطنه حروف بسمعها میرسد و غلغله عشق بجانها میبود. قوله تعالی: وَ الْفَجْرِ جلیل و جبّار خداوند کردگار، سوگند یاد میکند بمصنوعات و افعال خود، و او را جلّ جلاله رسد، و از خداوندی وی سزد که اگر خواهد سوگند بذات خود یاد کند چنان که: فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ. و اگر خواهد بصفات خود یاد کند، کقوله: ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ. و اگر خواهد بافعال خود یاد کند، کقوله: وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ این را تفسیرهاست از اقوال مفسّران میگوید: ببام محرّم که اوّل سالست، ببام ذی الحجّه که ماه حجّ و زیارتست، ببام روز آدینه که حجّ درویشانست، ببام همه روز در همه سال که وقت مناجات دوستانست و ساعت خلوت عارفانست ببام دل دوستان که محلّ نظر خداوند جهانست، بروشنایی صبح معرفت که آسایش مؤمنانست و و راحت ایشان از آنست. ,
وَ لَیالٍ عَشْرٍ بشبهای دهه ذی الحجّه که روز عرفه در آنست، بشبهای دهه محرّم که عاشورا آخر آنست، بشبهای دهه آخر رمضان که شب قدر تعبیه آنست، بشبهای دهه نیمه شعبان که شب برات با آنست، بشبهای دهه موسی که: وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ بیان آنست و مناجات موسی با حق حاصل آنست. ,
وَ الشَّفْعِ بجمله خلق عالم که همه جفت آفرید دوان دوان قرین یکدیگر یا ضدّ یکدیگر، چنان که نرینه و مادینه، روز و شب، نور و ظلمت، آسمان و زمین، برّ و بحر، شمس و قمر، جنّ و انس، طاعت و معصیت، سعادت و شقاوت، عزّ و ذلّ، قدرت و عجز، قوّت و ضعف، علم و جهل، حیات و ممات، صفات خلق چنین آفرید با ضدّ آفرید، و جفت یکدیگر آفرید، تا بصفات آفریدگار نماند که عزّش بیذلّ است، و قدرت بی عجز، و قوّت بیضعف، و علم بیجهل، و حیات بیموت، و بقا بیفنا. پس او «وتر» است یکتا و یگانه. دیگر همه شفعاند جفت یکدیگر ساخته. قومی علماء گفتند: «شفع» کوه صفا است و کوه مروه، و «وتر» خانه کعبه «شفع» مسجد حرام است و مسجد مدینه، و «وتر» مسجد اقصی. «شفع» روز و شب است جفت یکدیگر، «وتر» روز قیامت است که آن را شب نیست. «شفع» نفس و روح است، امروز قرین یکدیگر، «وتر» روح باشد فردا که از قالب جدا شود. «شفع» ارادت است و نیّت، «وتر» همّت است غریب و بیکس. «شفع» زاهد است و عابد قرین یکدیگر، «وتر» مرید است، مرید تنها رود بیقرین و بیخدین: ,
4 فرید عن الخلّان فی کلّ بلدة اذا عظم المطلوب قلّ المساعد