قوله: ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ سبب نزول آیت آن بود که زید بن حارثه که پسر خوانده رسول بود مردم او را زید بن محمد میخواندند، پس چون زینب را بزنی کرد قومی گفتند: تزوّج بامرأة ابنه زن پسر خوانده خود را بزنی کرد، و در شرع وی نیست زن پسر را بزنی کردن. ربّ العالمین این آیت بجواب ایشان فرستاد یعنی که محمد پدر زید حارثه نیست، ای لیس محمد ابا احد من رجالکم الّذی لم یلده فیحرم علیه نکاح زوجته بعد فراقه ایّاها. زن پسر آن گه بر پدر حرام گشت که آن پسر از صلب وی باشد و از وی زاده و زید بن حارثه نه از صلب محمد است و نه از وی زاده و محمد خود پدر هیچ مرد بالغ رسیده بمردی نیست. ,
ابن عباس گفت: انّ اللَّه تعالی لمّا حکم ان لا نبیّ بعده لم یعطه ولدا ذکرا یصیر رجلا. چون حکم اللَّه این بود که بعد از محمد هیچ پیغامبر نباشد، او را فرزند نرینه بالغ نداد، که اگر دادی پیغامبر بودی و آن گه معنی خاتم النبیّین درست نبودی. ,
رسول خدا را پسران بودند: ابراهیم از ماریه و قاسم و طیب و مطهر از خدیجه امّا در کودکی از دنیا برفتند و ببلوغ نرسیدند. ربّ العالمین میفرماید: مِنْ رِجالِکُمْ و لفظ رجال بر مردان بالغ افتد، و روا باشد که معنی آیت آن بود که أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ الّذی لم یلده و آن گه بزید حارثه مخصوص بود، وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ نصب اللام لمکان کان. ,
وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ عاصم بفتح تا خواند بر اسم، یعنی که مهر پیغامبرانست، ای هو آخرهم. باقی بکسر تا خوانند بر فعل، ای ختم النبیّین فهو خاتمهم، مهر کننده پیغامبرانست، یعنی که محمد ختم کرد پیغامبری را بآن ختم که ربّ العزّة بوی داد. ,
قوله: ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ ذکر تعریف و بیان تشریف آن مهتر عالم است و سیّد ولد آدم، جوهر سعادت و عنصر سیادت، قبله اقبال و کعبه آمال، محمد مصطفی (ص) که شرف رسالت او بازل بسته و عزّ دولت او باید پیوسته، منبر و محراب بنام او آراسته، ارکان دین و قواعد عقاید ببیان و تبیان او ممهّد شده. مهتری که ظاهر او همه راحت بود، باطن او ملاحت بود، عبارت او فصاحت بود، سرّ او از محبّت بود، جان او از نور عزّت بود، پرده او غیرت بود، آئین او شریعت بود، خلعت او شفاعت بود هر چند اسم پدری از وی بیفکند امّا از همه پدران مشفقتر و مهربانتر بود. ,
قال (ص): «انما انا لکم مثل الوالد لولده». ,
گفتهاند شفقت او بر امّت از شفقت پدران افزون بود، امّا پدر امّت نخواند او را از بهر آنکه در حکم ازلی رفته و قضاء ربانی و تقدیر الهی سابق شده که روز رستاخیز در آن انجمن کبری و عرصه عظمی که سرا پرده قهّاری بزنند و بساط عظمت بگسترانند و ترازوی عدل بیاویزند و زندان عذاب از حجاب بیرون آرند، جانها بچنبر گردن رسد، زبانهای فصیح گنگ گردد، عذرها همه باطل شود، نسبها بریده گردد، پدران همه از فرزندان بگریزند، چنانک ربّ العزّة فرمود: یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ. آدم که پدر همگانست فرا پیش آید که بار خدایا! آدم را بگذار، و با فرزندان تو دانی که چکنی. نوح همان گوید، ابراهیم همان، موسی و عیسی و دیگر پیغامبران همان گویند، از سیاست رستاخیز و فزع قیامت همه بلرزند و بخود درمانند و با فرزندان نپردازند و گویند: «نفسی نفسی»، خداوندا! ما را برهان و با فرزندان هر چه خواهی میکن، و مصطفی عربی (ص) در آن انجمن رستاخیز روی بر خاک نهاده و گیسوی مشکین بر دست نهاده و زبان رحمت و شفقت بگشاده که: بار خدایا! امّت من مشتی ضعیفان و بیچارگاناند، طاقت عذاب و عقاب تو ندارند، بر ایشان ببخشای و رحمت کن و با محمد هر چه خواهی کن، بحکم آنکه در ازل رفته که پدران از فرزندان بگریزند آن روز او را پدر نخواند تا ازیشان نگریزند و از بهر ایشان شفاعت کند. ,
لطیفهای دیگر شنو: او را پدر نخواند که اگر پدر بودی، گواهی پدر مر پسر را قبول نکنند در شرع، و او صلوات اللَّه و سلامه علیه فردای قیامت بعدالت امّت گواهی خواهد داد و ذلک قوله عزّ و جلّ: لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً. ,
قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای شما که گرویدگاناید، لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ در خانهای پیغامبر مشوید، إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلی طَعامٍ مگر که شما را با خوردنی خوانند، غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ نه چنان که شوید و نشینید تا طعام فرا رسد، وَ لکِنْ إِذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا لکن چون شما را با خوردنی خوانند در شوید، فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا و چون طعام بخورید بپراکنید وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ و نه چنان که از سخنان میبررسید، إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ که آن پیغامبر را میبرنجاند، فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ و او را شرم میبود از شما، وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ و اللَّه از گفتنی گفتن شرم ندارد، وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً و هر گه که ازیشان چیزی خواهید، فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ از پس پرده خواهید، ذلِکُمْ أَطْهَرُ این شما را پاک دارندهتر است، لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ دلهای شما را و دلهای ایشان را، وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ و روا نیست شما را که رسول خدای را رنج دل نمائید، وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً و نه زنان او را بزنی خواهید بعد از وی هرگز، إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیماً (۵۳) آن بنزدیک خدای کاری بزرگ است. ,
إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ اگر پیدا کنید چیزی یا در دل دارید، فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً (۵۴) اللَّه بهمه چیز داناست همیشه. ,
لا جُناحَ عَلَیْهِنَّ تنگی نیست بر زنان، فِی آبائِهِنَّ پدران خویش را، وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ و پسران خویش یا برادران خویش را، وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ و نه برادرزادگان خویش یا خواهرزادگان خویش را، وَ لا نِسائِهِنَّ و نه زنان هم دین «۳» خویش را، وَ لا ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ و نه بردگان خویش را، وَ اتَّقِینَ اللَّهَ و از خشم و عذاب خدای بپرهیزید، إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیداً (۵۵) که اللَّه بر همه چیز گواهست و بآن دانا. ,
إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ خدای و فرشتگان او درود میدهند بر پیغامبر، یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای شما که مؤمناناید، صَلُّوا عَلَیْهِ درود دهید بر او، وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً (۵۶) و سلام کنید سلام کردنی. ,
قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ... الایة سبب نزول این نهی و نزول این آیة آن بود که: رسول خدا (ص) ولیمهای ساخت از بهر زینب که تحویل کرده بود و جمعی بسیار از یاران بر ان ولیمه خوانده، انس مالک گفت: رسول خدا مرا فرمود که رو هر که را بینی از یاران برخوان. گفتا رفتم و خواندم، و یاران جوق جوق میآمدند و طعام میخوردند و باز میگشتند. بعاقبت گفتم: یا رسول اللَّه ما اجد احدا ادعوه کس نماند که او را نخواندم. آن گه طعام برداشتند و قوم متفرّق شدند، سه کس در خانه رسول (ص) بماندند و دراز نشستند و از سخنها میپرسیدند و سرگذشتها باز میگفتند، رسول (ص) خدا میخواست که ایشان برخیزند و شرم میداشت که بگفتی، یک بار و دو بار از خانه بیرون شد بخانه عایشه و غیر آن و باز میآمد و انتظار برخاستن ایشان میکرد، در آن حال جبرئیل آمد و این آیة آورد، آنجا که گفت: وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ، رسول خدا بر ایشان خواند و ایشان برخاستند و بیرون شدند. ,
ابن عباس گفت: قومی مسلمانان گاه گاه بخانه رسول (ص) میشدند و طعام میخوردند، و پیش از رسیدن آن طعام میرفتند و دراز مینشستند تا طعام فرا رسد، رسول خدا باین سبب رنجور دل میشد و شرم میداشت که ایشان را از آن منع کند تا آیت فرو آمد که: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلی طَعامٍ ای الا ان تدعوا الی طعام فیؤذن لکم فتأکلوه. ,
غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ یعنی غیر منتظرین حین نضجه و ادراکه «انی» و «انی» لغتان مثل: الی و الی، و معا و معا، و الآناء جمعه مثل: الآلاء و الامعاء، یقال: انی الحمیم اذا انتهی حرّه، و انی ان یفعل کذا، ای حان. و فیه لغتان: انی، یأنی و آن، یئین، مثل: حان یحین. ,
وَ لکِنْ إِذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ ای اکلتم الطّعام فَانْتَشِرُوا تفرّقوا و اخرجوا من منزله. ,
قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ... ,
الایة امرهم بحفظ الادب فی الاستیذان و مراعات الوقت و ایجاب الاحترام. این خطاب باصحابه رسول است، میگوید: ای شما که مؤمناناید، انصار نبوت و رسالت و ائمه اهل سعادت شمااید، ارکان خلایق و برهان حقایق شمااید، عنوان رضای حق و ملوک مقعد صدق شمااید، اشراف دولت اسلام و اخیار حضرت مصطفی شمااید، چون بقصد زیارت آن مهتر عالم بیرون آئید و آرزوی مشاهدت در دل دارید، نگر که بیدستوری قدم در حرم عزّ وی ننهید و چون در روید ادب حضرتش بجای آرید، نمیدانید که ادب نهایت قال است و بدایت حال، ادب انتباه مریدانست و عکازه طالبان، درخت ایمان آب که خورد و قواعد اسلام که بنا نهادند، بر نور ادب نهادند، و هر که پرورده آداب نباشد او را راه راست نیست و در عالم لا اله الا اللَّه او را قدر و مقدار نیست. حق جل جلاله مصطفی را اوّل بآداب بیاراست، پس بخلق فرستاد، چنان که مصطفی (ص) گفت: «ادّبنی ربّی فاحسن تأدیبی». ,
و بدان که ادب را سه درجه است. درجه عام و درجه خاص و درجه خاص الخاص. درجه عام اشتهار است: درجه خاص استتار است، درجه خاص الخاص انکسار است. ,
اوّل پیدا، میانه ناپیدا، آخر استهلاک. عام را هر عضوی از اعضای ظاهر ادبی باید، گر از سالکاناند، خاص الخاص را ذرّههای اوقات ادب باید. گر نه متهوّراناند. ,