قوله تعالی: «جَنَّاتِ عَدْنٍ» بهشتهای همیشی، «الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ» آن بهشتها که رحمن وعده داد «عِبادَهُ بِالْغَیْبِ» بندگان خویش را نادیده، «إِنَّهُ کانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا (۶۱)» وعده اللَّه تعالی آمدنی است. ,
«لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً» نشنوند در آن هیچ سخن نابکار بیهوده، «إِلَّا سَلاماً» مگر سخنی بسلامت. «وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیها» و روزی ایشان در آن میرسد، «بُکْرَةً وَ عَشِیًّا» (۶۲) بامداد و شبانگاه. ,
«تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا» آن بهشت که ما میراث رسانیدیم از بندگان خویش، «مَنْ کانَ تَقِیًّا» (۶۳) او را که پرهیزگار است. ,
«وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ» فرو نمیآئیم مگر بفرمان خداوند تو «لَهُ ما بَیْنَ أَیْدِینا» او راست آنچه پیش ما، «وَ ما خَلْفَنا» و آنچه پس ما، «وَ ما بَیْنَ ذلِکَ» و آنچه میان ماست «وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا» (۶۴) و خداوند تو هرگز فراموش کار نبود و نیست. ,
قوله تعالی: «جَنَّاتِ عَدْنٍ» نصب بدل من قوله الجنّة، و قیل هو نصب علی المدح، و عدن فی معنی اقامة، یقال عدن بالمکان، اذا اقام به. جنّات بجمع گفت از بهر آن که هر مؤمنی را جدا گانه بهشتی خواهد بود، و گفتهاند هر مؤمنی را چهار بهشت است چنان که در سورة الرّحمن آن را بیان کرد و گفت: «وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ» پس از آن گفت: «وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ»، و پیغامبر (ص) آن را بیان کرده و گفته: «جنتان من ذهب آنیتهما و ما فیها، و جنتان من فضة آنیتها و ما فیها. و ما بین القوم و بین ان ینظروا الی ربهم الا رداء الکبریاء علی وجهه فی جنة عدن». ,
و قیل العدن بطنان الجنّة و ذلک وسطها و سائر الجنان محدقة بها، و فیها عین التسنیم، ینزلها الصدّیقون و الشّهداء و و الصّالحون. مجاهد گفت: از ابن عباس پرسیدم که بهشت خداوند کجاست؟ گفت. ,
فوق سبع سماوات. بالای هفت آسمان. عبد اللَّه مسعود گفت: امروز بالای هفت آسمان است امّا فردا در قیامت آنجا بود که اللَّه تعالی خواهد. «الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَیْبِ» ای بالمغیب عنهم و لم یروها، ای هم فی الدّنیا و الموعود فی حال غیبة عنهم، یعنی در دنیااند بهشت را نادیده و از اللَّه تعالی وعده یافته که بآن رسند، «إِنَّهُ کانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا» یؤتی ما وعده لا محالة، بندگان بآنچه اللَّه تعالی وعده داد رسیدنیاند، و روا باشد که مفعول بمعنی فاعل باشد ای وعده آت لا محالة. آنچه اللَّه تعالی وعده داد آمدنی است لا محالة. ,
«لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً» ای قبیحا من القول. اللّغو ما یلقی من الکلام و یؤثم فیه. لغو سخن نابکار است و سخن فحش که مردم بآن گناهکار شوند، و گفتهاند که لغو آن است که آن را معنی نباشد و از شنیدن آن هیچ فایده نبود، ربّ العالمین میگوید در بهشت این چنین سخنهای بیهوده بیفایده نگویند و نشنوند. «إِلَّا سَلاماً». ,
قوله: «جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَیْبِ» خداوند زمین و آسمان، کردگار نیکوکار رهی دار مهربان، لطیف نشان و کریم پیمان و قدیم احسان. ,
بندگان خود را تشریف میدهد، بفضل و لطف خود ایشان را مینوازد، بناء حجره دولت مینهد، وعده راز و ناز و نعمت میدهد، وعدهای نیکو، تشریفی بکمال، خلعتی تمام، فضلی بی نهایت، همه قدیسان آسمان خواستند که تقدیس خود بغارت بدادندی از این خلعت و کرامت و نواخت بینهایت که روی بخاک نهاد، یکی «جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَیْبِ». دیگر «لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً إِلَّا سَلاماً». سدیگر «وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیها بُکْرَةً وَ عَشِیًّا». چهارم «تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا» نگر تا بچشم حقارت در نهاد خاکیان ننگری، که ایشان مقبول شواهد الهیتند و منبع اسرار فطرت ازل، اول مشتی خاک بود آلوده، در ظلمت کثافت خود بمانده، در تاریکی نهاد خود متحیّر شده، همی از آسمان اسرار باران انوار باریدن گرفت خاک عنبر گشت و سنگ گوهر گشت، شب روز شد، و روز نوروز شد، و بخت فیروز شد. تقاضایی از پرده غیب بصحرای ظهور آمد، بر همه عالم بگذشت بکس التفات نکرد، چون بسر خاک آدم رسید عنان باز کشید، نقاب از جمال دلربای برداشت و گفت ای خاک افتاده و خویشتن را بیفکنده، منت آمدهام، سرماداری. شعر: ,
3 و کم باسطین الی وصلنا اکفهم لن ینالوا نصیبا.
که داند که درین خاک چه تعبیهها است، حقّ میگوید جلّ جلاله: «خلقت قلوب عبادی من رضوانی». ,