3 اثر از ۱۸- سورة الکهف- مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۱۸- سورة الکهف- مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار رشیدالدین میبدی / کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی / ۱۸- سورة الکهف- مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار

۱۸- سورة الکهف- مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان. ,

«الْحَمْدُ لِلَّهِ» ثناء بسزاء اللَّه را، «الَّذِی أَنْزَلَ عَلی‌ عَبْدِهِ الْکِتابَ» آن خدای که فرو فرستاد بر رهی خویش این قرآن، «وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً (۱)» و آن را هیچ کژی نکرد. ,

«قَیِّماً» نامه‌ای راست، روشن، پاینده، «لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ» تا بیم نمایی بگرفتنی سخت از نزدیک او، «وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ» و بشارت دهاد گرویدگان را، «الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ» ایشان که نیکیها می‌کنند، «أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً (۲)» که ایشانراست مزدی نیکو. ,

«ماکِثِینَ فِیهِ أَبَداً (۳)» و ایشان در آن بدرنگ جاودان. ,

بدانک سوره الکهف جمله به مکّه فرو آمد مگر یک آیت که به مدینه فرو آمد: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ» الآیة... و جمله سورت شش هزار و سیصد و شصت حرفست، و هزار و پانصد و هفتاد و نه کلمه، و صد و ده آیت. ,

مفسران گفتند درین سورت ناسخ و منسوخ نیست مگر سدی و قتاده که گفتند در آن یک آیت است منسوخ: «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ» نسخها قوله: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ»، و قول درست آنست که منسوخ نیست که این بر سبیل تهدید و وعید گفته است و نظیر این در قرآن فراوانست و شرح آن جایها دادیم، و در فضیلت سورت مصطفی (ص) گفته: «من قرأ عشر آیات من سورة الکهف حفظا لم یضرّه فتنة الدّجّال و من قرأ السّورة کلّها دخل الجنّة. ,

و عن انس قال قال رسول اللَّه (ص): من قرأ اوّل سورة الکهف و آخرها کانت له نورا من قدمه الی رأسه و من قرأها کلّها کانت له نورا من السّماء الی الارض. ,

و عن نافع عن ابن عمر قال قال رسول اللَّه (ص): من قرأ سورة الکهف فی یوم الجمعة سطع له نور من تحت قدمه الی عنان السّماء یضی‌ء به یوم القیامة و غفر له ما بین الجمعتین. ,

قوله تعالی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بسم اللَّه الّذی اسمه لکلّ خائف ملاذ، بسم الذی باسمه من الشّیطان معاذ، بسم اللَّه الّذی قلب کلّ محبّ بذکره افلاذ بنام او که نام اوست همه خیرات را بنیاد، بنام او که بنام او گردد دل از بند غمان آزاد، بنام او که دل عارف جز بنام او نگردد شاد، بنام او که مشتاق از شراب وصل او گیرد یاد، بنام او که وفا و کرم هر دو را نام کرد تا نعمت آشنایی بر آب و گل تمام کرد، بنام او که مهر خود مشتاق را دام کرد و بجای شراب وصل خود رهی را در جام کرد، بنام او که خواب بر دیده محب حرام کرد تا عقد دوستی وی با خود بر نظام کرد، بنام او که در سرّ بجان منتظر سلام کرد تا دلش بر روح و ریحان کرد، آن گه ظاهر او بدست دشمن حیران کرد و باطن معدن اندوهان کرد. ای جوانمرد اگر آسیای بلا بر سرت بگرداند نگر از آستانه خدمتش در نگذاری قدم، ور طبقات درکات سفلی میل دو دیده تو گرداند نگر جز برضای وی برنیاری دم، که عزت عزت اوست، عزت دیگران همه ذلّست، و عجز همه فنا و عدم، قضا قضاء اوست، حکم حکم او، حکم دیگران همه میل‌ است و هوی و ستم. ,

پیر طریقت گفت: الهی ار تو فضل کنی از دیگران چه داد و چه بیداد، ور تو عدل کنی پس فضل دیگران چون باد، الهی آنچ من از تو دیدم دو گیتی بیاراید، عجب اینست که جان من از بیم داد تو می‌نیاساید. ,

«الْحَمْدُ لِلَّهِ» حمد نفسه بنفسه حین علم عجز الخلق عن بلوغ حمده، خداوند ذو الجلال قادر بر کمال، مفضّل بانوال، سزاوار ثناء خویش، شکر کننده عطاء خویش، ستایش خود خود می‌کند و ثناء خود خود میگوید که عزت خود خود شناسد و عظمت و جبروت خود خود داند، متعزّز بجلال خویش، متقدّس بکمال خویش، متکبّر بکبریاء خویش، آب و خاک بوصف او کی رسد، لم یکن ثمّ کان، قدر وی چه داند، صفت حدثان در برابر صفت وی چون آید، نبود پس بود نیست است، از نیست معرفت هست کی آید، ربّ العزّه بفضل و کرم خود خلق را در وجود آورد و کسوت فطرت پوشانید، و ایشان را پرورش داد و از بلاها نگه داشت، طاعات با تقصیر قبول کرد و جور و جفای ایشان بپرده فضل بپوشید، توفیق طاعت ارزانی داشت و دل را بایمان و معرفت بیاراست، چون دانست که ایشان از گزارد شکر این نعمت عاجزاند، فضل و کرم خود پیدا کرد و لسان لطف نیابت مفلسان و عاجزان بداشت و خود را حمد آورد، گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ»، در راه محبّت دوستان را نیابت داشتن شرط دوستی است، گفت آن نعمتها که دادم همه بی تو دادم و قسمت بی تو کردم، چنانک بی تو قسمت کردم بی تو حمد آوردم، و بحکم دوستی ترا نیابت داشتم تا احسان و انعام خود بر تو تمام کردم، «الَّذِی أَنْزَلَ عَلی‌ عَبْدِهِ الْکِتابَ» الّذی اشارتست، انزل علی عبده الکتاب عبارتست، اشارت نصیب ارواحست و عبارت نصیب اشباح، ارواح در سماع «الَّذِی» بنشاط آمد طرب کرد، اشباح در سماع «أَنْزَلَ عَلی‌ عَبْدِهِ الْکِتابَ» در اجتهاد آمد راه طلب گرفت، درین آیت هم تخصیص مصطفی است خاتم پیغمبران و هم تعظیم قرآن است کلام رحمن، اگر مصطفی است امان زمین است و زین آسمان، ور قرآن است یادگار دل مؤمنانست و انس جان عارفان. ,

مصطفی (ص) رهبان شریعتست و عنوان حقیقت، قرآن دلها را عدّت است و جانها را تبصرت، مصطفی کلّ کمالست و جمله جمال، قرآن نامه است ببندگان از حضرت ذو الجلال، نامه‌ای که در آن هم بشارتست و هم نذارت، دوست را بشارتست و بیگانه را نذارت، دوست را بشارت میدهد که: «أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً، ماکِثِینَ فِیهِ أَبَداً» و بیگانه را بیم نماید که: «إِنْ یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ» الآیة... یا محمّد لا تشتغل سرّک بمخالفاتهم فما علیک الّا البلاغ و الهدی منّا لمن نشاء. ,

قوله تعالی: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ» ما بر تو خوانیم، «نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ» قصّه ایشان و خبر ایشان براستی، «إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ» ایشان جوانی چند بودند، «آمَنُوا بِرَبِّهِمْ» بگرویدند بخداوند خویش، «وَ زِدْناهُمْ هُدیً (۱۳)» و ایشان را راست راهی فزودیم. ,

«وَ رَبَطْنا عَلی‌ قُلُوبِهِمْ» و بر دل ایشان ربطه تعریف و عصمت نهادیم و بالهام ایمان بند بستیم، «إِذْ قامُوا» آن گه که بر خاستند، «فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» و گفتند خداوند ما خداوند آسمان و زمینست، «لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً» نخوانیم جز ازو خدایی، «لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً (۱۴)» که اگر خوانیم، کژ و ناسزا و دروغ گفته باشیم. ,

«هؤُلاءِ قَوْمُنَا» اینان که کسان مااند، «اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً» جز از اللَّه خدایان گرفتند «لَوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ» چرا بر خدایی این خدا خواندگان خویش حجّتی و عذری نیاورند، «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری‌ عَلَی اللَّهِ کَذِباً (۱۵)» کیست ستمکارتر از آن کس که بر اللَّه تعالی دروغ سازد. ,

«وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ» و هر گه که از قوم خویش دوری جستید و جدایی گرفتید «وَ ما یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ» و آنچ قوم می‌پرستند جز از اللَّه تعالی، «فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ» با کهف شوید، «یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ» تا باز گستراند شما را خداوند شما رحمت خویش، «وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ» و باز سازد اللَّه تعالی شما را، «مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً (۱۶)» از کار شما برگ کاهی. ,

قوله تعالی: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ» یقال قصصت القصة اذا تتبّعت الحدیث، «نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ» ای خبرهم بالصّدق. و قیل بالیقین. «إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ» حکم اللَّه لهم بالفتوّة حین آمنوا بلا واسطة، کذلک قال بعضهم رأس الفتوة الایمان، «آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً» ایمانا و بصیرة و ایقانا. و قیل ثبّتناهم علی ذلک. ,

«وَ رَبَطْنا عَلی‌ قُلُوبِهِمْ» ای قوّینا قلوبهم علی اتمام ما لووا. و قیل قوّیناهم بنور الایمان حتّی صبروا علی هجران دار قومهم و فراق ما کانوا فیه من خفض العیش و فروا بدینهم الی الکهف. و قیل الهمناهم الصبر، «إِذْ قامُوا» بالدّعوة الی الایمان سرّا. و قیل قاموا علی ارجلهم. و قیل قاموا من رقدتهم. و قیل قاموا علی ایمانهم و لم یرتدوا. و قیل قاموا بین یدی دقیانوس الملک الذی کان یفتن اهل الایمان عن دینهم، «فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا» ای لن نعبد، «مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً» کذبا و جورا و خطأ، الشّطط اسم للجور فعلا او قولا اخذ من الشّطوط و هو البعد، یقال شطّ یشطّ اذا بعد. ,

3 قال الشّاعر: تشطّ غدا دار جیراننا

و الدّار بعد غد ابعد ,

قوله تعالی: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ» اینت شرف بزرگوار و کرامت تمام و نواخت بی نهایت که ربّ العالمین بر اصحاب کهف نهاد که ایشان را جوانمردان خواند گفت: «إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ» با ایشان همان کرامت کرد که با خلیل خویش ابراهیم (ع) که او را جوانمرد خواند: «قالُوا سَمِعْنا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهِیمُ» و یوشع بن نون را گفت: «وَ إِذْ قالَ مُوسی‌ لِفَتاهُ» و یوسف صدّیق را که گفت: «تُراوِدُ فَتاها». و سیرت و طریقت جوانمردان آنست که مصطفی (ص) با علی (ع) گفت: یا علی جوانمرد راست گوی بود، وفادار و امانت گزار و رحیم دل، درویش دار و پر عطا و مهمان نواز و نیکوکار و شرمگین. ,

و گفته‌اند سرور همه جوانمردان یوسف صدّیق بود علیه السلام که از برادران بوی رسید آنچ رسید از انواع بلیّات، آن گه چون بر ایشان دست یافت گفت: «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ». ,

و در خبر است که رسول (ص) نشسته بود سائلی برخاست و سؤال کرد، رسول (ص) روی سوی یاران کرد گفت: با وی جوانمردی کنید، علی (ع) برخاست و رفت، چون باز آمد یک دینار داشت و پنج درم و یک قرص طعام، رسول (ص) گفت یا علی این چه حالست؟ گفت یا رسول اللَّه چون سائل سؤال کرد، بر دلم بگذشت که او را قرصی دهم، باز در دلم آمد که پنج درم بوی دهم، باز بخاطرم بگذشت که یک دینار بوی دهم، اکنون روا نداشتم که آنچ بخاطرم فراز آمد و بر دلم بگذشت نکنم، رسول (ص) گفت: «لا فتی الّا علی» جوانمرد نیست مگر علی. ,

... «وَ زِدْناهُمْ هُدیً» خلعتی که بناء آن بر کمال دولت محبّت بود و درو بیان عنایت ازلی بود کم ازین نشاید که آن جوانمردان را گفته: «وَ زِدْناهُمْ هُدیً». ,

قوله تعالی: «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْ‌ءٍ» مگوی هیچیز را و هیچ کار را، «إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً (۲۳)» که خواهم کرد من فردا. ,

«إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ» مگر که گویی که اگر خدای خواهد، «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ» و اگر در چیزی فراموش کنی که گویی اگر خدای خواهد آن گه که یاد آید بگوی، «وَ قُلْ عَسی‌ أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی» و بگوی که مگر خداوند من مرا راه نماید، «لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً (۲۴)» ازینچ از من می‌پرسید دانش راست و جواب پاک ازینج می‌پرستید راست‌تر و نیکوتر. ,

«وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِینَ» و بودند در غار خویش سیصد سال، «وَ ازْدَادُوا تِسْعاً (۲۵)» و بیفزودند نه سال. ,

«قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا» بگوی اللَّه تعالی داناتر دانائیست بآن درنگ که ایشان کردند، «لَهُ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» او راست دانش ناپیداها در آسمان و زمین، «أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ» چه بینایی که اوست و چه شنوایی، «ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ» نیست ایشان را جز ازو خداوندی و نه یاری، «وَ لا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَداً (۲۶)» و در کار راندن خود از ایشان هیچ انباز نگیرد. ,

قوله تعالی: «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْ‌ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً» ربّ العزّه جلّ جلاله اندرین آیت مصطفی (ص) را تأدیب می‌کند تا در هر چه گوید و هر کار که کند در آن استثنا بجای آرد، یعنی که با مشیّت اللَّه تعالی افکند و گوید: ان شاء اللَّه، و سبب نزول این آیت آن بود که چون او را از قصّه اصحاب الکهف و ذو القرنین و روح پرسیدند وعده جواب بفردا داد و نگفت ان شاء اللَّه تا جبرئیل چهل روز از وی باز ماند، و بروایتی پانزده روز، و بروایتی سه روز، و رسول خدا (ص) از وا ایستادن جبرئیل (ع) غمگین و اندوهگن گشت و مشرکان گفتند: انّ محمّدا قد ودّعه ربّه و قلاه، پس جبرئیل فرو آمد و تسکین دل مصطفی را (ص) و تسلیت وی را این آیت فرو آورد: «ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلی‌» و او را استثنا فرمود در هر کار که پیش گیرد باین آیت که: «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْ‌ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً، إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ» یعنی اذا قلت لشی‌ء انّی فاعل غدا فقل ان شاء اللَّه لانّک لا تدری ایتم ذلک ام یعوق دون وقوعه عائق فیدخل فی میعادک خلف، و هذا الغد اسم لکل حین تستقبله و لو الی سنین. ,

روی ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): لا یتمّ ایمان العبد حتّی یستثنی فی کلّ کلامه. ,

و روی انّ سلیمان نبیّ اللَّه (ع) قال اطوف اللّیلة علی مائة امرأة کلّ امرأة منهنّ تلد غلاما یضرب بالسّیف فی سبیل اللَّه فطاف لیلتئذ علی مائة امرأة فلم تحمل منهنّ امرأة غیر واحدة ولدت نصف انسان و لو استثنی لولد مائة غلام کلّ غلام یقاتل فارسا. ,

... «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ» قول ابن عباس و حسن آنست که: اذا نسیت الاستثناء ثمّ تذکرت فاستثن چون استثنا فراموش کنی آن گه که با یاد آید استثنا کن، ازینجاست که بمذهب ابن عباس اگر کسی سوگند یاد کند و پس از یک سال استثنا کند، استثنا درست باشد. و بقول حسن تا در آن مجلس که در آن سوگند می‌رود نشسته باشد استثنا درست بود، چون از آن مجلس برخاست پس از آن درست نباشد، و مذهب فقها و اهل فتوی آنست که استثنا در سوگند متصل باید و گرنه درست نباشد. ,

قوله تعالی: «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْ‌ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً، إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ» من عرف اللَّه سقط اختیاره عند مشیّته و اندرج احکامه فی شهوده لحکم ربّه، هر که قدم در کوی معرفت اللَّه تعالی نهاد و بدانست که خلق همه اسیر قدرت اواند در حبس مشیّت و بر ممر قضا و قدر، او نیز اختیار نکند و خود را کار نسازد و حکم نکند و کار خود بکلیت با مشیّت اللَّه تعالی افکند وانگه تکلّف خویش در آنچ اللَّه تعالی ساخته نیامیزد و چنانک حکم اللَّه تعالی بر وی می‌گردد بی معارضه با آن می‌سازد، و بزبان حال گوید: الهی این بوده و هست و بودنی، من بقدر تو نادانم و سزای ترا ناتوانم، در بیچارگی خود گردانم، روز بروز بر زیانم، چون منی چون بود چنانم، از نگرستن در تاریکی بفغانم، که خود بر هیچ چیز هستماندنم ندانم، چشم بر روزی دارم که تو مانی و من نمانم، چون من کیست گر آن روز ببینم، ور ببینم، بجان فدای آنم. ,

... «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ» قیل اذا نسیت نفسک فاذکر ربّک و اذا نسیت الخلق فاذکر الخالق میگوید چون هواء نفس زیر پای آوردی و جاه خلق از دل بیرون کردی، ما را یاد کن و باین یاد پاک جان خود را شاد کن، هوای نفس بت است و جاه خلق زنّار، تا از بت بیزار نگردی موحد نشوی و تا زنار نگشایی مسلمان نباشی. ,

عابدی بود نام وی ابو بکر اشتنجی، جاهی عظیم داشت، ترسید که آن جاه او را هلاک کند، برخاست بسفری بیرون شد در ماه رمضان، و روزه گشاد بحکم شریعت، آن گه از سفر باز آمد مفطر و خلق را از عذر وی خبر نه، و اندر شهر طعام همی‌خورد، تا خلق بر وی گرد آمدند و او را قفا می‌زدند که بی دین است، یکی از محقّقان راه گفت آن ساعت که او را قفا همی‌زدند، نزدیک او شدم تا چه گوید، با خویشتن همی‌گفت: ای نفس خلق پرستی نه و بجاه خلق مغرور گردی نه، چگونه آوردمت تا خدای پرستی، نه خلق. ,

«وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ» قال الجنید حقیقة الذکر الفناء بالمذکور عن الذّکر، لذلک قال اللَّه تعالی: «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ» ای اذا نسیت الذّکر یکون المذکور صفتک، ذکر نه همه آنست که تو باختیار خویش از روی تکلّف لب جنبانی، آن خود تذکر است و تذکر تصنّع است، ذکر حقیقی آنست که زبان همه دل شود و دل همه سرّ گردد و سرّ عین مشاهدت شود، اصول تفرقت منقطع گردد، کمال جمعیّت در عالم معیّت ازین مقام پدید آمد: اذا صحّ التجلّی فاللّسان و القلب و السرّ واحد، ذکر در سرّ مذکور شود و جان در سرّ نور خبر عیان گردد و عیان از بیان دور. ای حجّت را یاد و انس را یادگار که حاضری این یاد مرا چه بکار، لطیفا دستوری ده تا بیاد تو بر آرم یک دم، دوست خوانندگان انبوه‌اند، و الاولی هو الاقدم. ای برون آرنده شیر خالص از میان فرث و دم، بفضل خویش ما را دست گیر مگذار ما را وانشان حوّا و آدم. ,

قوله تعالی: «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَیْنِ» مثل زن ایشان را بدو مرد، «جَعَلْنا لِأَحَدِهِما» کردیم و دادیم یکی را از ایشان، «جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ» دو رز از انگور، «وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ» گرد بر گرد آن خرماستان کردیم، «وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً (۳۲)» و میان آن دو رز کشت زار. ,

«کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها» آن هر دو رز بار خود بیرون داد، «وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً» از چندان که هرگز تواند بود که از رز بر بیاید هیچ بنکاست، «وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً (۳۳)» و زیر آن رزها جویها راندیم. ,

«وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ» و او را جز از آن مالی بود و در آن رزان میوه، «فَقالَ لِصاحِبِهِ» پس گفت آن مرد با یار خویش، «وَ هُوَ یُحاوِرُهُ» و در روی او گفت، «أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالًا» من امروز از تو افزون مال ترم، «وَ أَعَزُّ نَفَراً (۳۴)» و انبوه خادم‌تر. ,

«وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ» آن مرد در آن رز خویش رفت، «وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ» و او بر خویشتن ستمکار، «قالَ ما أَظُنُّ» گفت نپندارم، «أَنْ تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً (۳۵)» که این جهان بسر آید هرگز. ,

آثار رشیدالدین میبدی

3 اثر از ۱۸- سورة الکهف- مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۱۸- سورة الکهف- مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.