3 اثر از ۱۷- سورة بنى اسرائیل- مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۱۷- سورة بنى اسرائیل- مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار رشیدالدین میبدی / کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی / ۱۷- سورة بنى اسرائیل- مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار

۱۷- سورة بنى اسرائیل- مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی

قوله تعالی: «وَ قَضی‌ رَبُّکَ» ابن عباس گفت این آیت در شأن سعد بن ابی وقّاص فرو آمد، و قضی بمعنی اوصی است هم چنان که در سوره القصص گفت: «إِذْ قَضَیْنا إِلی‌ مُوسَی الْأَمْرَ» ای اوصیناه بالرّسالة الی فرعون، و دلیل برین قراءت ابن مسعود است در شواذ: «و وصی ربک». و گفته‌اند قضی اینجا بمعنی امر است، مردی پیش حسن بصری آمد و گفت وی زن خویش را سه طلاق داد. حسن گفت: انّک عصیت ربّک و بانت منک امرأتک بد کردی که بخداوند خود عاصی گشتی و زن تو از تو جدا گشت، آن مرد گفت: قضی اللَّه علیّ، فقال الحسن و کان فصیحا ما قضی اللَّه، ای ما امر اللَّه و قرأ هذه الآیة: «وَ قَضی‌ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ» حسن که این آیت بر خواند از آن بود که قضی بمعنی امر نهاد، قومی بغلط افتادند گفتند: تکلّم الحسن فی القدر. ,

... «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» برا بهما و عطفا علیهما، احسان با پدر و مادر قرینه نهاد توحید را، جای دیگر گفت: «أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ» «اما یبلغان» بالف و کسر نون قراءت حمزه و کسایی است باقی «یَبْلُغَنَّ» بفتح نون خوانند بی الف، فالالف مع النّون مکسورة راجعتان الی الوالدین کلیهما و النّون مفردة مفتوحة راجعة الی احدهما، و اصل امّا ان ما ان للشّرط و ما للتّأکید و اکثر ما یقع الفعل بعده یقع مع النّون التّأکید و معنی «عِنْدَکَ» ای فی حیاتک، «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ» بفتح فا قراءت مکّی است و شامی و یعقوب، «اف» بکسر فا و تنوین قراءت نافع و حفص است باقی بکسر فا بی تنوین خوانند. ,

فالتّنوین للتّنکیر و حذفه للتّعریف و المعنی: لا تقل لهما کلاما فیه ادنی تبرّم. ,

قال ابو عبید الافّ و التّفّ وسخ الاصابع اذا فتلته. و قیل الافّ وسخ الظّفر و التّفّ الشّی‌ء الحقیر نحو الشّظیة یؤخذ من الارض، «وَ لا تَنْهَرْهُما» ای لا تکلّمهما ضجرا صائحا فی وجوههما: یقال نهرته انهره نهرا و انتهرته انتهارا بمعنی واحد و هو زجر مع صیاح. و قیل هو اقصاء و طرد، من قوله: «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ». ,

قوله تعالی: «وَ قَضی‌ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ» خداوند حکیم، کردگار قدیم، نیکوکار مهربان کریم، جلّ جلاله و عظم شأنه، و عزّ کبریاؤه درین آیت بندگان را بعبودیت می‌فرماید، و عبودیت سه چیز است: رؤیت منّت، و جهد خدمت، و بیم خاتمت. رؤیت منّت خلیل راست که میگفت: «الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ». جهد خدمت حبیب راست که وی را گفت: «ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی‌». بیم خاتمت یوسف صدّیق راست که گفت: «تَوَفَّنِی مُسْلِماً». ,

هر که در میدان عبودیت در صف خدمت بایستاد و قدم بر گل مراد نهاد و حضرت عزّت را کعبه آمال خود ساخت، اللَّه نیز اهل مملکت را بخدمت او بدارد و در دو جهان کار وی بی وی بسازد، اینست که مصطفی (ص) گفت: «من کان للَّه کان اللَّه له» ,

هر کرا در عبودیّت مراقبت نیست بر بساط قربت او را مشاهدت نیست. ,

و بدانک سالکان راه عبودیت سه مرداند: یکی عابد نفس وی مقهور خوف عقوبت. یکی عارف دل وی مقهور سطوت قربت. یکی محبّ جان وی مقهور کشف حقیقت. هر گه که عابد خواهد تا بند مجاهدت از روزگار خود بردارد ناگاه در عنوان نامه عتاب حق نگرد، در مقام خجل سر افکنده گردد، بزبان ندامت عذر خواهد. و هر گه که عارف خواهد تا علم شادی و بسطت بحکم قربت ظاهر کند، ناگاه سلطان هیبت حق پیدا گردد، در وهده دهشت افتد، گهی نظاره جلال کند از هیبت بگدازد، همه حیرت بر حیرت بیند، گهی نظاره جمال کند از شادی و طرب بنازد، همه نور و سرور بیند، بزبان حال گوید: ,

قوله تعالی: «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» و پس هر ظنّی مرو بنادانی و آنچ ندانی مگوی، «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ» که از نیوشیدن و نگرستن و اندیشیدن بدل، «کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا (۳۶)» شما را بخواهند پرسید. ,

«وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً» و در زمین بکشّی مرو، «إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ» که نه در زمین فرو خواهی شد اگر فروتنی کنی، «وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا (۳۷)» و نه با کوه هم سر خواهی شد اگر بر تنی کنی. ,

«کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ» آن همه بد است، «عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً (۳۸)» بنزدیک خداوند تو ناپسندیده. ,

«ذلِکَ مِمَّا أَوْحی‌ إِلَیْکَ رَبُّکَ» آن همه از آن پیغام است که اللَّه تعالی داد بتو، «مِنَ الْحِکْمَةِ» از علم، «وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» و با اللَّه تعالی خدایی دیگر مخوان، «فَتُلْقی‌ فِی جَهَنَّمَ» که در او کنند ترا در دوزخ، «مَلُوماً مَدْحُوراً (۳۹)» نکوهیده و رانده. ,

قوله تعالی: «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» ای لا تقولنّ فی شی‌ء ما لم لا تعلم می‌گوید آنچ ندانی در آن سخن مگوی، چون رسول خدا (ص) را نهی میکنند از گفتن آنچ وی را در آن علم نبود با کمال حکمت او و توفیق اللَّه تعالی با او، پس با دیگران که در سخن ایشان گزاف و اسراف رود چتوان گفت؟! یقال قفوت الرّجل اقفوه اذا اتّبعت اثره، فالتّأویل لا تتبعنّ لسانک من القول، «ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» و کذلک من جمیع العمل میگوید از گفتار و کردار آنچ ندانی مگوی و مکن. قتاده گفت: این آنست که گوید دیدم و ندیده باشد، یا گوید شنیدم و نشنیده باشد، یا گوید دانستم و ندانسته باشد. مجاهد گفت: این نهی است از قذف و رومی، ای لا ترم احدا بما لیس لک به علم، و اصل القفو البهت و القذف بالباطل، یقال قفوت الرّجل اذا قذفته بریبة و منه‌ ,

قول النّبی (ص): نحن بنو النّضر بن کنانة لا نقفوا امّنا و لا ننتفی من ابینا. ,

و قیل هو نهی عن شهادة الزّور، «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ» امر بحفظ اللّسان ثمّ اعقبه بحفظ البصر و السّمع و الفؤاد، «کُلُّ أُولئِکَ» ای کلّ هذه فاجراه مجری العقلاء، «کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا» تسأل هذه الاعضاء عمّا قاله و عمله و یستشهد بها کما قال تعالی: «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ» الآیة... و قیل یسئل اللَّه العباد فیما استعملوا هذه الحواسّ. ,

«وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً» یعنی بطرا مختالا فخورا لا تری فوقک مزیدا، «إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ» ای لن تقطعها بکبرک حتی تبلغ آخرها، «وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا» ای و لا ان تطاول الجبال یعنی انّ قدرتک لا تبلغ هذا المبلغ فیکون ذلک وصلة الی الاختیال. و قیل «إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ» متواضعا، «وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا» متجبّرا معنی آیت آنست که ای آدمی بکشی در زمین مرو که تو عاجزی و عاجز را نرسد که کشی کند و کبر آرد و بزرگی نماید، و نه آن کس که کبر آرد بکبر خود جایی می‌رسد برتبت که دیگران که کبر ندارند آنجا می‌نرسند. ,

قوله تعالی: «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» الآیة... در این آیت هم موعظت است هم تذکرت هم تهدید، موعظه بلیغ و تذکرت بسزا و تهدید تمام، پند میدهد تا بنده از کار دین غافل نماند، در یاد میدهد تا بنده حق را فراموش نکند، بیم می‌نماید تا بنده دلیر نشود، می‌گوید آدمی زبان گوشدار آنچ ندانی مگوی، سمع گوشدار بشنیدن باطل مشغول مکن، دیده گوشدار بناشایست منگر، بدل هشیار باش اندیشه فاسد مکن که فردا ترا از آن همه خواهند پرسید، زبان را شاهراه ذکر حق گردان تا بفلاح و پیروزی رسی که میگوید جلّ جلاله: «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» گوش را بر سماع کلام حق دار تا از رحمت بهره یابی که می‌گوید: «فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»، چشم را بر نظر عبرت گمار تا برخوردار باشی: «فَانْظُرْ إِلی‌ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ»، دل را با مهر او پرداز و غیر او فرو گذار: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ». ,

بو سعید خرّاز گفت: من استقرّت المعرفة فی قلبه لا یبصر فی الدّارین سواه و لا یسمع الّا منه و لا یشتغل الّا به هر آن دل که معرفت درو جای گرفت اندیشه هر دو سرای ازو برخاست، بهر چه نگرد حق را بیند و هر چه شنود از حق شنود، یکبارگی دل با حق پردازد و بمهر وی نازد، از اینجا آغاز کند خدمت در خلوت و مکاشفت حقیقت و استغراق در مواصلت، خدمت در خلوت از آدمیان نهان، مکاشفت حقیقت از فریشتگان نهان، استغراق در مواصلت از خود نهان. ,

قوله: «وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً» خیلا و تبختر و تکبر از نتایج غفلتست و دوام غفلت از شهود حق باز ماندن است، مصطفی (ص) گفت: «ان اللَّه تعالی اذا تجلی لشی‌ء خشع له» ,

اگر تجلّی جلال حق بدل بنده پیوسته بودی، بنده بر درگاه عزّت کمر بسته بودی، و بنده‌وار بنعت انکسار پیش خدمت بودی، چون تجلّی سلطان ذو الجلال بر سر بنده اطلاع کند، زبان در ذکر آید و دل در فکر، حکم هیبت غالب گردد و نعت مرح ساقط آراسته خلعت بندگی گشته و از تجبر و تکبّر باز رسته، یقول اللَّه تعالی: «یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی‌ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ». ,

قوله تعالی: «قُلْ کُونُوا حِجارَةً» گوی سنگ گردید، «أَوْ حَدِیداً (۵۰)» یا آهن ,

«أَوْ خَلْقاً مِمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ» یا آفریده‌ای گردید که تا تواند بود نماید در دلهای شما زنده کردن آن، «فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعِیدُنا» میگویند آن کیست که ما را زنده خواهد کرد، «قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ» بگوی آن کس که نخست بیافرید شما را، «فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُسَهُمْ» سرها در تو می‌جنبانند، «وَ یَقُولُونَ مَتی‌ هُوَ» و می‌گویند کی خواهد بود آن، «قُلْ عَسی‌ أَنْ یَکُونَ قَرِیباً (۵۱)» بگوی که مگر نزدیک است آن روز بودن آن بشما. ,

«یَوْمَ یَدْعُوکُمْ» آن روز که خواند اللَّه تعالی شما را، «فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ» از خاک بیرون آئید او را ستایندگان، «وَ تَظُنُّونَ» و چنان پندارید آن روز، «إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا (۵۲)» که نبودید در خاک مگر اندکی. ,

«وَ قُلْ لِعِبادِی» بندگان مرا بگوی، «یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» که با یکدیگر و یکدیگر را سخن نیکو گوئید، «إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ که دیو در آغالش ساختن و تباهی است میان ایشان، «إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِیناً (۵۳)» که دیو مردم را دشمنی آشکار است. ,

قوله تعالی: «قُلْ کُونُوا حِجارَةً أَوْ حَدِیداً، أَوْ خَلْقاً مِمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ» معنی آنست که ای محمّد منکران بعث را بگوی اگر بشدت و قوّت سنگ خاره و آهن و پولاد گردید یا آن خلقی که در دلهای شما چنان نماید که زنده کردن آن نتواند بود و آن مرگ است بقول بیشترین مفسران یعنی که اگر خود مرگ باشید شما را بمیرانم و باز زنده گردانم به آن قدرت که شما را در آفرینش اوّل آفریدم و شما اقرار می‌دهید، هم بآن قدرت شما را باز آفرینم و اگر چه سنگ و آهن باشید یا مرگ. قال مجاهد: «مِمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ» هو السّماء و الارض و الجبال، «فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعِیدُنا» خلقا جدیدا بعد الموت، «قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ» ای خلقکم اوّل مرّة، «فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُسَهُمْ» فعل المستهزئ و المستبعد للشّی‌ء «وَ یَقُولُونَ مَتی‌ هُوَ» ای متی الاعادة و البعث استبعادا له و نفیا، یقال نغضت سنّه اذا تحرّکت و انغاض الرّجل رأسه تحریکه ایّاه مستنکرا، «قُلْ عَسی‌ أَنْ یَکُونَ قَرِیباً» ای هو قریب لانّ عسی من اللَّه واجب، و «قَرِیباً» یجوز ان یکون خبر کان و یجوز ان یکون ظرفا ای فی زمان قریب، ثمّ بیّن و عیّن فقال: «یَوْمَ یَدْعُوکُمْ» من قبورکم الی موقف القیامة و المحاسبة. مقاتل گفت: «یَدْعُوکُمْ» اسرافیل و هی النّفخة الاخیرة، و این دعا را دو وجه است از معنی: یکی آنست که صیحه‌ای شنوند که آن صیحه ایشان را داعیه اجتماع بود بزمین محشر، دیگر معنی آنست که اسرافیل بر صخره بیت المقدس بایستد و گوید: ایّتها العظام البالیة و اللّحوم المتفرّقة و العروق المتقطّعة اخرجوا من قبورکم فیخرجون من قبورهم، فذلک قوله: «فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ» ای فتجیبون بامره و تقصدون نحو الدّاعی. و قیل «فَتَسْتَجِیبُونَ» مقرّین بانّه خالقکم. و قیل «فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ» و هو انّهم یخرجون من القبور یقولون سبحانک و بحمدک حین لا ینفعهم الحمد و امّا المؤمنون فکما ,

قال النّبی (ص): لیس علی اهل لا اله الّا اللَّه وحشة فی قبورهم و لا منشرهم و کانّی باهل لا اله الّا اللَّه و هم ینفضون التراب عن رؤسهم و یقولون الحمد للَّه الّذی اذهب عنّا الحزن، «وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا» ای ما لبثتم فی القبر الّا قلیلا یستقصرون مدة موتهم لانّهم لا یشعرون بالمدّة الّتی مرّت بهم و هم اموات. و قیل یستقصرون مدّة لبثهم فی الدّنیا ممّا یعلمون من طول لبثهم فی الآخرة. و قیل بین النّفختین یرفهون عن العذاب و بینهما اربعون سنة فیرونها لاستراحتهم قلیلا. ,

«وَ قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» سبب نزول این آیت آن بود که مشرکان عرب صحابه رسول را اذی می‌نمودند و ایشان را بقول و فعل می‌رنجانیدند، ایشان برسول خدا نالیدند و دستوری قتال خواستند، جواب ایشان این آیت آمد: «وَ قُلْ لِعِبادِی» المؤمنین، «یَقُولُوا» للکافرین، «الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» یعنی الکلمة الّتی هی احسن و ذلک ان یقولوا یهدیکم اللَّه و هذا قبل ان امروا بالجهاد. و قیل الاحسن کلمة الاخلاص: لا اله الّا اللَّه محمّد رسول اللَّه. و قیل الامر بالمعروف و النهی عن المنکر. و قیل نزلت فی عمر بن الخطّاب. و قیل فی ابو بکر الصدیق حین شتمه رجل من العرب فامره اللَّه بالعفو، «إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ» النّزغ ایقاع الشرّ و افساد ذات البین نزغ آنست که ایشان را بسر سبکی در یکدیگر او کند و میان ایشان آغالش سازد و عداوت در میان او کند، «إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِیناً» ظاهر العداوة. ,

«رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ إِنْ یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ» یوفّقکم لتؤمنوا، «أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ» بان یمیتکم علی الکفر، اعلم اینجا بمعنی علیم است میگوید اللَّه تعالی داناست بشما و سزای شما، اگر خواهد برحمت خویش شما را توفیق دهد تا ایمان آرید و بهروز و نیکبخت گردید، و اگر خواهد بعدل خویش شما را عذاب کند که بر کفر و شرک بمیرید و بدوزخ شوید، آن گه گفت: «وَ ما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلًا» ,

قوله تعالی: «قُلْ کُونُوا حِجارَةً أَوْ حَدِیداً» الآیة...، خداوند ذو الجلال، قادر بر کمال، در ملک ایمن از زوال، در ذات و در نعت متعال، جلّ جلاله و تقدّست اسماؤه و تعالت صفاته، درین آیت خبر میدهد بندگان را که ما مرده را زنده گردانیم بکمال قدرت و جلال عزّت خویش، چنانک در نشئه اولی نبود بیافریدم و از آغاز نو ساختم باز در نشئه اخری پس از مردگی باز آفرینم چنانک باوّل آفریدم، من همانم که بودم، قدرت همان قدرت، عزّت همان عزّت نه نو صفتم، نه نو نعت، نه تغیّر پذیر، خالق و فاطر و جبار و حکیم و قدیر. ,

... «قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ» همانست که جای دیگر گفت: «قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ» آن مدبر بد خلف: ابیّ بن خلف استخوانی کهن گشته ریزیده برداشت و گفت: یا محمّد أ تری اللَّه یحیی هذا بعد ما قد رمّ؟ پس از آن که این استخوان بریزید و نیست گشت تو می‌گویی که اللَّه آن را زنده گرداند؟ مصطفی (ص) گفت: نعم یبعثک و یدخلک النّار، این خود زبان تفسیر است و ظاهر آیت، اما اهل فهم را درین آیت و امثال آن سرّی دیگر است و ذوقی دیگر، میگویند که اشارت باحیاء دلهای اهل غفلتست بنور مکاشفت و احیاء جانهای اهل هوی و شهوت بنسیم مشاهدت و روح مواصلت و بحقیقت حیاة آن حیاتست که روح را فتوح دهد بروح ایمان، و اگر همه جانهای عالمیان بتو دهند چون روح فتوح ایمان نداری مرده‌ای، و اگر هزار سال ترا در خاک نهند چون ریحان توحید در روضه روح تو رسته است سر همه زندگان تویی، نشان این حالت آنست که بنده از ورطه فترت برخیزد و در نجات و نجاح خود کوشد، نعیم باقی بسرای فانی بنفروشد، بزبان بیداری و بنعت هشیاری گوید: ,

3 تا کی از دار الغروری سوختن دار السّرور تا کی از دار الفراری ساختن دار القرار

«یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ» مؤمنان که سعداء ملت‌اند و امناء درگاه عزت‌اند در خاک نداء کرامت از روی لطافت با هزاران عنایت بشنوند، چون آن نداء کرامت بسمع ایشان رسد و نسیم آن سعادت بر روضه جان ایشان وزد بحمد جواب دهند و گویند: الحمد للَّه الّذی جعلنا من اهل دعوته، کذا قاله الجنید گویند حمد بسزا و ستایش نیکو خدای را که ما را بجای آن کرد که ما را خواند و بندای کرامت ما را نواخت. و گفته‌اند که حمد و شکر دلیل نعمت و منت است، چون اجابت ایشان بحمد آمد از آنست که در خاک ایشان را نعمت و نواخت بوده. ,

قوله تعالی: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ» گرامی کردیم ما فرزندان آدم را، «وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ» و برداشتیم ایشان را در دشت و دریا، «وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ» و روزی دادیم ایشان را از پاکها و خوشها، «وَ فَضَّلْناهُمْ» و ایشان را افزونی دادیم، «عَلی‌ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا» بر فراوانی از آنچ آفریدیم، «تَفْضِیلًا (۷۰)» افزونی دادنی. ,

«یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ» آن روز که خوانیم هر گروهی را از مردمان، «بِإِمامِهِمْ» با پیشوایی ایشان، «فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ» هر کس که نامه او در دست راست دهند، «فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ» ایشان آنند که نامه خویش میخوانند، «وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا (۷۱)» و مزد یک فتیل از کردار ایشان نکاهند. ,

«وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی‌» و هر که درین جهان از حق بدیدن نابیناست، «فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی‌» او در آن جهان نابیناست، «وَ أَضَلُّ سَبِیلًا (۷۲)» و از نابینا گمراه‌تر. ,

«وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ» خواستندی و نزدیک بودی که بر تو تباه کردندی و باز گردانیدندی، «عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ» از آنچ بر تو فرو فرستادیم از پیغام، «لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ» تا تو بر ما آن گفتی که ما نگفتیم، «وَ إِذاً لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلًا (۷۳)» و گر بودی اینچنین ترا دوست گرفتندی. ,

قوله تعالی: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ» ای شرّفناهم و اکثرنا لهم الکرامة، و قیل نسبناهم الی الکرم ما فرزندان آدمی را گرامی کردیم که ایشان را صورت نیکو دادیم و قد و قامت راست با عقل و با نطق و با تمییز و آنکه مردان بمحاسن آراسته و زنان بگیسوان. ابن عباس گفت در تفسیر این آیت: کلّ شی‌ء یتناول مأکوله بفیه من الارض الّا ابن آدم فانّه یتناول الطعام بیده و یرفعه الی فیه. ,

ابو یوسف قاضی در حضرت هارون الرّشید بود که مائده بنهادند و طعامی آوردند که او را در آن حاجت بملعقه بود، هارون انتظار ملعقه میکرد، ابو یوسف گفت از جدّ تو عبد اللَّه بن عباس روایت کردند در تفسیر: «کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ» که این تکریم آنست که هر خورنده‌ای بدهن خود از زمین خورد مگر فرزند آدم که بدست بر گیرد و فرا دهن برد، هارون چون این بشنید ملعقه بشکست و بدست طعام میخورد. ,

محمّد بن جریر گفت: تکریم بنی آدم آنست که ایشان را بر همه خلق خدا مسلّط کردند و همه را مسخر ایشان گردانیدند و ایشان را مسخّر هیچیز نکردند تا با عبادت اللَّه پردازند. ,

... «وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ» علی الإبل و الخیل و البغال و الحمیر، و فی البحر علی السّفن، «وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ» الثّمار و الحبوب و المواشی و السّمن و الزّبد و الحلاوی. و قیل «مِنَ الطَّیِّباتِ» ای من کسب یده از خلق خدا هیچیز نیست که روزی وی و قوت وی پاکتر است و خوشتر و نیکوتر از فرزند آدم، «وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی‌ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا» اگر گوئیم: «کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ» عام است، پس این کثیر بهائم‌اند و انعام و دواب و وحوش، و اگر گوئیم خاص است و مؤمنانرا میخواهد که جای دیگر گفت: «وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ» پس کثیر بمعنی عموم است: ملائکه و جن و غیر ایشان، و العرب یضع الکثیر و الاکثر فی موضع الجمیع کقوله تعالی: «وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ» ای کلّهم، و این قول بنا بر آن اصل است که: المؤمن افضل من الملائکة. ,

آثار رشیدالدین میبدی

3 اثر از ۱۷- سورة بنى اسرائیل- مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۱۷- سورة بنى اسرائیل- مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.