قوله تعالی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» سماع بسم اللَّه یوجب الهیبة و الهیبة تتضمّن الفناء و الغیبة، سماع الرّحمن الرّحیم یوجب الحضور و الاوبة و الحضور یتضمن البقاء و القربة، من اسمعه بسم اللَّه ادهشه فی کشف جلاله و من اسمعه الرّحمن الرّحیم عیشه بلطف جماله و کرم افضاله، اللَّه است قادر و قدیم مستوجب قدم، رحمن است قاهر و عظیم مستحق عظم، رحیم است غافر و حلیم سزاء فضل و کرم، ای مهیمن اکرم و ای مفضل ارحم، ای محتجب بجلال متجلّی بکرم، به باقرب تو اندوه است نه با یاد تو غم. ,
2 چشمی که ترا دید شد از درد معافا جانی که ترا یافت شد از مرگ مسلم
کار آنست که تو در گرفتی، راه آنست که تو نمودی، قسمت آنست که تو کردی پیش از لوح و پیش از قلم، قضا قضاء تو و خواست خواست تو و حکم حکم تو، حکم دیگران همه میل است و ستم: ,
4 قضی اللَّه امرا و جف القلم و فیما قضی ربنا ما ظلم
این سورة ابراهیم مکّی است مگر دو آیت: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا...» ,
تا آخر دو آیت بمدینه فرو آمد در شأن کشتگان بدر، باقی همه بمکّه فرو آمد باتفاق مفسران، و جمله سورة پنجاه و دو آیتست و هشتصد و سی و یک کلمه و سه هزار و چهار صد و سی و چهار حرف و باجماع اهل تفسیر درین سورة ناسخ و منسوخ نیست مگر قول عبد الرّحمن بن زید بن اسلم که وی گفت: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» این سه کلمه منسوخست بآن آیت که در سورة النّحل است: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ». و روی ابیّ بن کعب قال قال رسول اللَّه (ص): من قرأ سورة ابراهیم علیه السّلام اعطی من الاجر عشر حسنات بعدد من عبد الاصنام و بعدد من لم یعبدها. ,
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الر» انا للَّه اعلم و اری، و قد سبق الکلام فیه، «الر، کِتابٌ» مبتدا و خبر، و قیل کتاب خبر ابتداء محذوف، ای هذا «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ» یا محمد یعنی القرآن، «لِتُخْرِجَ النَّاسَ» ای انزلناه لتخرج النّاس بدعائک ایّاهم من ظلمات الکفر و الجهالة الی نور الایمان و العلم و من الشکّ الی الیقین و من البدعة الی السنة. الظلمات و النّور چون درهم پیوسته باشد در قرآن بر دو وجه آید: یکی شب و روز ست چنانک اللَّه گفت در سورة الانعام: «وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ» یعنی اللیل و النّهار، دیگر هر چه از آن آید در قرآن بدان کفر و ایمان خواهد، ظلمات شرک است و کفر، لانّ الکفر غیر بیّن فمثل بالظلمات و الایمان بیّن فمثل بالنّور. و هر چه در قرآن آید ظلمات تنها که در نور پیوسته نبود هم بر دو وجه بود: یکی بمعنی اهوال چنانک در سورة الانعام گفت: «قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ» یعنی من اهوال البرّ و البحر، و در سورة النّمل گفت: «أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ» ای اهوال البرّ و البحر، دیگر وجه آنست که سه خصلت بهم یعنی سه تاریکی بهم آید چنانک در سورة الزمر گفت: «خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ» یعنی البطن و الرّحم و المشیمة، و در سورة الانبیاء گفت یونس را: «فَنادی فِی الظُّلُماتِ» یعنی ظلمة اللّیل و ظلمة البحر و ظلمة بطن الحوت، و در سورة النور گفت: «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ» یعنی کافر قلبه مظلم فی صدر مظلم فی جسد مظلم. ,
... «بِإِذْنِ رَبِّهِمْ» این اذن بمعنی امر است و درین سورة سه جای دیگر است همه بمعنی امر: «ما کانَ لَنا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» ای بامر اللَّه، «خالِدِینَ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها» ای بامر ربّها، و در سورة النساء گفت: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ» یعنی بامر اللَّه. ,
قوله تعالی: «وَ أُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا» و در آرند ایشان را که بگرویدند، «وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» و نیکیها کردند، «جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» در بهشتهایی که زیر درختان آن جویها روان باشد، «خالِدِینَ فِیها» جاویدان در آن، «بِإِذْنِ رَبِّهِمْ» و بخواست او، «تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ (۲۳)» نواخت ایشان در آن بهشت سلام است،. ,
«أَ لَمْ تَرَ» نبینی، «کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا» که اللَّه مثل که زد، چون زد، «کَلِمَةً طَیِّبَةً» سخنی خوش پاک، «کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ» چون درختی خوش پاک، «أَصْلُها ثابِتٌ» بیخ آن استوار و محکم، «وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ (۲۴)» و شاخ آن در بالا. ,
«تُؤْتِی أُکُلَها» میدهد بر خویش، «کُلَّ حِینٍ» هر هنگامی، «بِإِذْنِ رَبِّها» بخواست خداوند خویش، «وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ» و مثلها میزند اللَّه مردمان را، «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (۲۵)» تا مگر به دریابند. ,
«وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ» و مثل سخنی ناراست ناپاک، «کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ» چون درختیست ناخوش ناشیرین، «اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ» فرا جنبانیدند و درودند از سرزمین، «ما لَها مِنْ قَرارٍ (۲۶)» آن را در زمین بیخ و آرام نه «یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا» استوار میدارد و محکم، اللَّه گرویدگان را، «بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ» بآن سخن راست درست محکم، «فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا» هم درین جهان، «وَ فِی الْآخِرَةِ» و هم در آن جهان، «وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ» و در گمراهی میدارد اللَّه ناگرویدگان را، «وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ (۲۷)» و آن کند اللَّه که خود خواهد. ,
قوله تعالی: «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً» ابراهیم (ع) درین آیت از حق دو چیز خواست: یکی امن مکّه از استیلاء دشمن، دیگر امن دل از غلبه سلطان هوا، گفت بار خدایا این شهر مکه را حرمی گردان ایمن که هیچ جبّاری را بر آن دست نبود و هیچ کس را درو ترس نبود، رب العالمین دعاء وی اجابت کرد و آن را حرمی ساخت مبارک و جای امن، چنانک گفت: «مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً» هرگز هیچ جبّاری را در آن دست نه و هر کس که شود در آن حرم از آدمی و غیر آدمی، از صید وحشی و مرغ هوایی او را بیم نه. و امن دل که خواست از روی اشارت آنست که گفت: «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ»، هر چه ترا از حق باز دارد آن صنم تو است و هر چه دلت بدان گراید و نگرد جز از حق آن هواء تو است، و ربّ العزّه میگوید: «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ». ,
یکی را مالی و تجارتی در پیش، یکی را زن و فرزند در پیش، یکی را جاه و حشمت در پیش، یکی در بند حرمت پارسایی و خویشتن داری بمانده و از آنجا قدم بر نگرفته، یکی طاعت و عبادت قبله خود ساخته و نگرستن بدان و تکیه بر آن حجاب راه وی گشته، و ربّ العالمین میگوید: «وَ تُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» ای شما که مؤمنانید، اگر میخواهید که دلهاتان حرم نظر خود گردانم و از حجاب قطعیت ایمن دارم، یکبارگی روی بما نهید و از همه بر گردید، یک بار با راه خود میخواند بزبان صنایع تحقیق آشنایی را، یک بار با خود میخواند بزبان کشف تأکید دوستی را، میگوید: یکبارگی با وی پردازید از خود شناخت حقّ وی را، چشم فرا کنید از طاعت خود دیدار منّت وی را، باز رهید از هستی خود چشیدن دوستی وی را، این بود که ابراهیم میخواست بآنچ گفت: «اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ». ,
جعفر صادق (ع) در تفسیر این آیت گفت: لا تردنی الی مشاهدة الخلّة و لا ترد اولادی الی مشاهدة النبوة ,
بار خدایا مرا خلّت دادی، دیده من از دیدن آن بگردان تا نه از خود بینم. و فرزندان مرا نبوت دادی، ایشان را بسته فعل خود و دیدن خود مگردان. ابن عطاء گفت ابراهیم را فرمود که خانه کعبه را بناز ساز، ابراهیم آن بنا را چنانک فرمود ساخت و تمام کرد، آن گه گفت: «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا» بار خدایا بپذیر از ما آنچ کردیم، عتاب آمد از حق که: امرتک ببناء البیت و مننت علیک به و وفقتک له الا تستحیی ان تمنّ و تقول تقبل منّا فنسیت منّتی علیک و ذکرت فعلک و منّتک، از ابراهیم ملاحظهای رفت بآن کرده خویش تا میگفت: «تَقَبَّلْ مِنَّا» فرمان آمد که ای ابراهیم فعل خود و منّت خود می بینی در آنچ کردی و نمیدانی که آن توفیق ما بود و منّت ما بود و تخصیص ما بود، ابراهیم (ع) از سیاست این عتاب دعا کرد، گفت: «اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ» بار خدایا دیدن فعل خود و نسبت با خود در راه خلّت ما و نبوت فرزندان صنم است که راه بر ما میزند، بلطف خود این صنم از راه ما بردار و هستی ما از پیش بردار و هم چنان منّت خود بر ما میدار. و گفتهاند ابراهیم روندهای بکمال بود، امّا از حدّ تلوین بهیئة تمکین هنوز نرسیده بود، میان لطف حقّ و فقر نفس خود مانده بود، چون با لطف حقّ نگرستی میدان فضل فراخ دیدی، بزبان بسط در حالت انس گفتی: «وَ اغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ»، باز بفقر نفس خود نگرستی عرصهای تنگ دیدی و عقبهای خطرناک، بزبان قبض در حالت خوف گفتی: «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ»، اینست قاعده خوف و رجا اهل شریعت را و قبض و بسط اهل حقیقت را. ,
قوله تعالی: «قالَتْ رُسُلُهُمْ» رسولان ایشان گفتند، «أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ» در اللَّه نیز گمانی است؟، «فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» کردگار و آفریدگار آسمان و زمین، «یَدْعُوکُمْ» میخواند شما را، «لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ» تا بیامرزد شما را گناهان شما، «وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی» و با پس دارد شما را تا هنگامی نام زد کرده، «قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا» گفتند که نیستید شما مگر مردمانی همچون ما، «تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونا» میخواهید که برگردانید ما را، «عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا» از پرستش آنچ پدران ما پرستیدند، «فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِینٍ (۱۰)» بیارید بما حجتی روشن. ,
«قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ» فرا ایشان گفت رسولان ایشان، «إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» نیستیم ما مگر مردمانی همچون شما، «وَ لکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ» لکن سپاس نهد اللَّه بر هر که خواهد از بندگان خویش، «وَ ما کانَ لَنا» و نیست ما را، «أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» که بشما حجتی آریم مگر بفرمان اللَّه «وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۱)» و ایدون بادا که گرویدگان توکل و پشتی داری بر خدای دارند. ,
«وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَی اللَّهِ» و چرا که ما پشتی نداریم و توکل نکنیم بر اللَّه، «وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا» و اوست که راه نمود ما را براههای راست ما، «وَ لَنَصْبِرَنَّ» و بر آنیم که شکیبایی کنیم، «عَلی ما آذَیْتُمُونا» بر آن رنجها که شما مینمائید ما را، «وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ (۱۲)» و ایدون بادا که بر خدای تعالی توکل دارند متوکلان. ,
«وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ» کافران گفتند رسولان خویش را، «لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا» که بیرون کنیم شما را از زمین خویش، «أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا» یا باز گردید و در کیش ما آئید، «فَأَوْحی إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ» پیغام داد خداوند ایشان بایشان «لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ (۱۳)» که ما خود آن ستمکاران را هلاک کنیم. ,
قوله تعالی: «قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ» یعنی أ فی توحید اللَّه شک، این آیت جواب کافرانست که میگفتند: «إِنَّا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَیْهِ مُرِیبٍ» و استفهام بمعنی انکارست ای لا تشکّوا فی وجود اللَّه و وحدانیّته سبحانه فقد دلّ علی توحیده و وجوده و قدرته خلق السّماوات و الارض. ,
ابتدا میگوید در هستی و یکتایی و بی همتایی اللَّه در گمان مباشید و یقین دانید که اوست یگانه خداوند بی نظیر و بی مانند، آفریدگار آسمان و زمین، چون می دانید بی گمان که آفریدگار کائنات اوست، پس بی گمان بدانید که معبود و خداوند اوست، «یَدْعُوکُمْ» الی الایمان و طاعة الرّسل یبعثه ایّانا الیکم «لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ» اذا آمنتم به، من زیادتست یعنی لیغفر لکم ذنوبکم، و روا باشد که من تبعیض باشد یعنی ما سلف من ذنوبکم، «وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی» ای الی منتهی آجالکم الّذی سمّی لکم فلا یأخذکم بالعذاب و الهلاک کما اخذ به من کفر قبلکم، «قالُوا» ای القوم، «إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا» فی الصورة و الهیئة و لستم بملائکة تحبّون صدّنا عن عبادة الاصنام الّتی کان یعبدها آباؤنا «فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِینٍ» حجّة واضحة یتیقّن بها انّکم محقون فی دعواکم. ,
«قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ» صدقتم فی قولکم انّا بشر مثلکم و لکن منّ اللَّه علینا بالنّبوّة و الرّسالة و کما منّ علینا: «یَمُنُّ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ»، «وَ ما کانَ لَنا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطانٍ» این جواب ایشانست که گفتند: «فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِینٍ». ,
اقتراح آیات کردند بیرون از آن معجزها که با ایشان بود و نمودند، «وَ ما کانَ لَنا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطانٍ» ای لا یتاتی لنا ان نأتیکم بالحجّة التی طلبتموها، «إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» ای بامر اللَّه لنا بذلک، «وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» من کان یرید اتباع الحق اذ اقام الدّلیل فانّه یتوکّل علی اللَّه و یرضی بما یعطیه و لا یعاند باقتراح الآیات. ,
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان. ,
«الر» منم خدای دانا، میدانم و میبینم، «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ» این نامه ای است که فرو فرستادیم بتو، «لِتُخْرِجَ النَّاسَ» تا بیرون آوری مردمان را، «مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ» از تاریکیها بروشنایی، «بِإِذْنِ رَبِّهِمْ» بفرمان خداوند ایشان، «إِلی صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (۱)» با راه خداوند توانا، بی همتا، نیکو سزا. ,
«اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» آن خدای که او راست هر چه در آسمانها و در زمینها، «وَ وَیْلٌ لِلْکافِرِینَ مِنْ عَذابٍ شَدِیدٍ (۲)» ویل ناگرویدگان را از عذابی سخت. ,
«الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ» ایشان که میبرگزینند بدوستی زندگانی این جهان بر آن جهان، «وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ» و بر میگردانند از راه خدای، «وَ یَبْغُونَها عِوَجاً» و آن را عیب و کژی میجویند «أُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ (۳)» ایشانند که در گمراهی دورند. ,
قوله تعالی: «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ» ابراهیم گفت خداوند من «اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً» این شهر شهری بی بیم کن، «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ» و دور دار مرا و پسران مرا، «أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ (۳۵)» که بتان را پرستیم. ,
«رَبِّ» خداوند من، «إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ» این بتان فراوان از مردمان بی راه کردند، «فَمَنْ تَبِعَنِی» هر که بر پی من بیاید، «فَإِنَّهُ مِنِّی» او از منست، «وَ مَنْ عَصانِی» و هر که در من عاصی شود، «فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۳۶)» تو خداوندی عیب پوشی آمرزگار، بخشایندهای مهربان و قادری که راه نمایی تا آمرزی و بخشایی. ,
«رَبَّنا» خداوند ما، «إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی» من بنشاندم فرزند خویش را، «بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ» بهامونی بی بر، «عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ» بنزدیک خانه تو، خانهای با آزرم کرده بزرگ داشته، «رَبَّنا» خداوند ما، «لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ» تا نماز بپای دارند، «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ» دل قومی از مردمان چنان کن، «تَهْوِی إِلَیْهِمْ» که میشتابد باین خانه و بایشان، «وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ» و روزی کن ایشان را از میوهها، «لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ (۲۷)» مگر سپاس دار باشند ترا. ,
«رَبَّنا» خداوند ما، «إِنَّکَ تَعْلَمُ» میدانی تو، «ما نُخْفِی» آنچ در دل میداریم، «وَ ما نُعْلِنُ» و آنچ مینمائیم، «وَ ما یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ» و پوشیده نیاید بر خدای هیچیز، «فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ (۳۸)» نه در زمین و نه در آسمان. ,
قوله تعالی: «وَ أُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا» معنی آنست که مؤمنان و دوستان را فردا به بهشت فرود آرند در آن سرای پیروزی و نعیم باقی و ملک جاودانی، امّا ظاهر لفظ ادخل آنست که این حکم راندند روز اوّل در عهد ازل و مؤمنان را آن روز ببهشت فرو آوردند که این حکم راندند، نه خواستی تو است که میدروا کند، کرده ازلیست که می آشکار کند، نه امروزشان مینوازد که در ازلشان نواخته است و این کار پرداخته، عابد همه نظاره ابد کند، بیم وی از آن بود که تا فردا با من چه کنند، عارف همه نظاره ازل کند، سوزش همه آن بود که در ازل با من چه کردهاند، او که در ابد نگرد همه رکوع و سجود بیند، او که در ازل نگرد همه وجد و وجود بیند، از دیدار خود غایب بود، نه خود را بیند نه از خود، بلکه همه حق را بیند و حق را داند، او که به ابد نگرد هر چه بدو دهند قبول کند و بآن قانع شود، و او که بازل نگرد نه هیچیز قبول کند نه بهیچ خلعت قانع شود، اگر هر چه در کونین خلعتست او را بآن بیارایند هر لحظتی که بر آید برهنهتر بود، و اگر کلّ کون مائدهای سازند و پیش دل وی نهند وی را از آن نزل چاشنی نیاید. هر دو کون لقمهای ساختند و در حوصله پر درد بو یزید نهادند هنوز روی سیری نمیدید، فریاد همیداشت که من گرفتار عیانم بخبر قناعت چون کنم من که نقد را جویانم بامید کفایت چون کنم!! ,
2 بی تو ای آرام جانم زندگانی چون کنم چون نباشی در کنارم شادمانی چون کنم
«وَ أُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ» ایشان را فرو آرند فردا در آن بهشتها، نه یک بهشت است که هشت بهشتست، نه هشت درجه است که صد درجه است. مصطفی (ص) گفت: «انّ فی الجنّة مائة درجة اعدّها اللَّه للمجاهدین فی سبیله». ,
مردمی باید که در راه خدای جهاد کند، هم با نفس خویش بقهر، هم با دیو بصبر، هم با دشمن بتیغ، تا این درجهها را گذاره کند و بفردوس رسد: فانّه وسط الجنّة و اعلا الجنة و فوقه عرش الرّحمن، و آن گه بدان خرسند نشود تا در کرامت تحیّت بیفزایند که: «تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ» فقوم یحییهم الملک و قوم یحییهم الملک قومی را تحیّت و سلام ملک، قومی را تحیّت و سلام ملک، سلام ملک اهل طاعت و خدمت را، میگوید جلّ جلاله: «وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَیْکُمْ» سلام ملک اصل صفوت و قربت را، یقول تعالی: «سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» معنی سلام آزادیست و رستگاری، میگوید آزاد گشتید از احتراق، رستید از فراق، اینجا نه عتابست نه حجاب، هان که وقت سماعست و دیدار و شراب. ,
قوله تعالی: «وَ أُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» هذه حکایة حال المؤمنین بعد قضاء الامر، آیت پیش وصف الحال کافران و بیگانگانست و مآل و مستقرّ ایشان و این آیت حکایت حال مؤمنانست و سرانجام کار ایشان میگوید پس از آنک کار شمار برگزاردند و مرگ را گشتند هر کس را سزای خویش دهند و بمستقرّ خود فرود آرند، دشمنان را بدوزخ و دوستان را ببهشت، آن گه بهشت را صفت کرد گفت: «تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ». ,
روی ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): انهار الجنّة تخرج من تحت تلال او من تحت جبال المسک و لو قیل لاهل الجنّة انّکم ماکثون فی الجنّة عدد کلّ حصاة فی الدّنیا سنة لحزنوا و قالوا انّا لا بدّ خارجون و لکن جعلهم اللَّه للابد و لم یجعل لهم امدا. ,
و عن ابی هریرة قال قال النبی (ص): یؤتی بالموت یوم القیامة فیوقف علی الصراط فیقال یا اهل الجنّة فیطلعون خائفین وجلین ان یخرجوا من مکانهم الّذی هم فیه فیقال: یا اهل الجنّة هل تعرفون هذا؟ فیقولون: نعم ربّنا هذا الموت، ثمّ یقال یا اهل النّار فیطلعون فرحین مستبشرین بان یخرجوا من مکانهم الّذی هم فیه، فیقال لهم هل تعرفون هذا؟ فیقولون نعم ربّنا هذا الموت فیأمر به فیذبح علی الصّراط و یقال للفریقین جمیعا خلود فیما تجدون لا موت فیه ابدا، فذلک قوله عزّ و جل: «خالِدِینَ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ» ای بامر ربّهم و بفضل ربّهم. اذن اینجا امرست و اطلاق و این رده معتزلیان و قدریان است که ایشان معنی اذن علم میگویند از بیم آن که در آن آیت که: «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» خلاف معتقد ایشان بر ایشان لازم آید اگر بر اطلاق حمل کنند، و اگر چنانست که ایشان میگویند که اذن بمعنی علم است درین آیت که: «خالِدِینَ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ» پس کسی دیگر ایشان را در بهشت میآرد نه اللَّه و نه بفرمان اللَّه و این کفر صریحست «تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ» یسلّم بعضهم علی بعض و یسلّم علیهم الملائکة و یسلّم علیهم الجبّار جلّ جلاله، قال اللَّه تعالی: «تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ». ,
«أَ لَمْ تَرَ» ای الم تعلم و العلم معلّق بمکان الاستفهام یعنی تنبّه لهذا المثل و الکلمة الطیّبة هی لا اله الا اللَّه محمّد رسول اللَّه، و قیل هی القرآن و قیل جمیع افعال المؤمن و طاعاته، و المراد بالطیّب ان یکون من الاخلاص. قال ابن عباس: «کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ» هی شجرة فی الجنة و الجمهور علی انّها النخلة. ,